چرا تا همین یک قرن پیش، نوجوانان انسان کامل محسوب نمیشدند؟
زومیت: تا یک قرن پیش ، روانشناسی رشد نوجوانی را مرحله ای ناپایدار و ابتدایی دانست که در آن انسان هنوز به طور کامل تکامل نیافته بود.
دانستن اینکه والدین نوجوان خود را یک موجود ابتدایی می دانند کاملاً قابل درک است. برای برخی از والدین ، نوجوانان اگر اصلاً چیزی بگویند با تک رنگ (“غذا!”) صحبت می کنند. توانایی های شناختی آنها گاهی اوقات بسیار کند به نظر می رسد (“کفش های من کجاست؟ اوه ، پام!”). به گفته برخی از والدین به طور جمعی ، نوجوانان نه تنها نابالغ هستند ، بلکه گویی هنوز کاملاً انسانی نیستند ، شاید در سطح Homo habilis و در بهترین حالت مانند نئاندرتال ها باشند.
اگر چنین تصور دارید ، بیش از حد نگران نباشید. یک قرن پیش ، هنگامی که روانشناسی نوجوانی اخیراً به عنوان یک زمینه مطالعه شکل گرفت ، دقیقاً همان دیدگاه بود که نوجوانان واقعاً کاملاً تکامل نیافته اند. آنها انسان هستند. مقدار اصلی مفهوم بزرگسالی ، “ج. این استنلی هال بود”.
اگر چنین تصور دارید ، بیش از حد نگران نباشید. یک قرن پیش ، هنگامی که روانشناسی نوجوانی اخیراً به عنوان یک زمینه مطالعه شکل گرفت ، دقیقاً همان دیدگاه بود که نوجوانان واقعاً کاملاً تکامل نیافته اند. آنها انسان هستند. مقدار اصلی مفهوم بزرگسالی ، “ج. این استنلی هال بود”.
هال روانشناس و معلم دانشگاه کلارک بود که اولین دکتری را دریافت کرد. در روانشناسی از هاروارد در سال ۶. در آن زمان ، بزرگسالی نه تنها یک مفهوم مبهم بلکه در اصل یک مفهوم مفهومی بود. در پیش از صنعت ، جوانان مستقیماً از کودکی وارد بازار کار و تولید مثل شدند. ساختار اقتصادی آن دوران جایی برای نوجوانان نیمه غلیظ باقی نگذاشت ، چه رسد به چیزی به نام “فرهنگ نوجوانان”.
هال ، متولد ماساچوست در سال ۶ ، در وسط تغییرات اساسی اجتماعی و جمعیتی به بزرگسالی رسید. با پیشرفت در زمینه پزشکی ، بهداشت و شرایط زندگی ، میانگین طول عمر در ایالات متحده افزایش یافته است. از حدود ۲ سال در سال ۲ تا نزدیک به ۲ سال در سال ۲. اصلاح طلبان پیشرو خواستار آموزش اجباری ابتدایی برای مقابله با پیامدهای منفی صنعتی شدن شدند. به تدریج ، خانواده های کلاس کار نیز ترجیح می دادند فرزندان خود را به دبیرستان بفرستند ، زیرا آموزش بیشتر می تواند منجر به دستمزد بهتر شود. ترکیبی از این عوامل منجر به دوره جدید بین دوران کودکی و بزرگسالی شد.
همانطور که نیویورک تایمز می نویسد ، هال از اولین دانشمندانی بود که سعی در نامگذاری و توصیف فاصله بین دوران کودکی و بزرگسالی داشت. دکتر لارنس اشتاینبرگ ، روانشناس در دانشگاه معبد و متخصص در بزرگسالی می گوید: “قبل از هال ، فقط یک درک ناشناخته و ناشناخته وجود داشت که گویی دوره ای از زندگی وجود دارد که با دوره های دیگر متفاوت است.” کاری که هال انجام داد پیوند همه مؤلفه ها بود. او اولین کسی بود که پازل را تکمیل کرد. “هال ایده های عجیب و غریب داشت و برخی از آنها درخشان بودند.”
امروز ، ما نوجوانی را به عنوان دوره ای از رشد شدید شناختی و اجتماعی درک می کنیم. در این مرحله ، جوانان تلاش می کنند تا بین آنچه می دانند (والدینشان ، نسل های گذشته و مدرسه) و آنچه را که نمی دانند ، ارتباط برقرار کنند (یافته های آنها از تجربه مستقیم در جهان و کشف مسیرهای جدید). این روند انتقالی ، درونی و بیرونی همیشه با درگیری همراه است. از آنجا که نوجوانان در تلاش هستند تا به قوانین آموخته رعایت کنند ، در حالی که آنها باید با تغییر سازگار شوند. در شرایطی که مغز آنها به شکلی تنظیم می شود که همیشه پاداش است.
اگر از دیدگاه امروز نگاه کنیم ، نوجوانان بسیار حساس ، دست و پا چلفتی هستند و مانند پیش از مواجهه در مرزهای اندیشه ای که به آینده اشاره دارد. وقتی دکتر هال به اطراف نگاه کرد و به دانش موجود نگاه کرد ، احساس اضطراب کرد. وی از افزایش میزان جرم در بین نوجوانان اشاره کرد. در سال ۲ ، چهار مرکز اصلاحات در نوجوانان در ایالات متحده وجود داشت که معمولاً افراد ۵ تا ۵ سال با میانگین سنی ۱.۵ سال را در خود جای می داد. او گاهی اوقات بی احترامی نوجوانان را نشانه تمایل به جابجایی و سبک زندگی می دید. همچنین به تحقیقات دو دهه گذشته اشاره شده است. از جمله مطالعه ای که بین بلوغ و اختلالات عصبی فرض شده بود.
مشاهدات و نگرانی های هال در زمینه مهاجرت گسترده به ایالات متحده شکل گرفت. در آن زمان ، تمایز بین “آمریکایی های متمدن” و “کمتر متمدن” انجام شد. شهرها در حال انفجار جمعیت بودند و از دیدگاه هال ، پر از وسوسه و فساد. از نظر وی ، نوجوانان بنیاد اصلی در جامعه آشفته بودند که می تواند منجر به پیشرفت یا عقب ماندگی شود ، و نوجوانان علائم نگران کننده ای از تمایل به بازیابی را نشان دادند.
هال در مهمترین کتاب خود ، نوجوانی را دوره ای پر از سردرگمی ، سوء رفتار و حتی جنایتکار توصیف کرد. وی معتقد بود كه نوجوانان در این مرحله در حال تکرار دوره ابتدایی تکامل انسان هستند ، به این معنی كه آنها رفتار مشابه انسان های اولیه بودند. این دیدگاه با تئوری های علمی زمان خود هماهنگ بود.
در اواخر قرن نوزدهم ، با پیشرفت میکروسکوپ ها و ظهور نظریه افق میهن طبیعی داروین ، زیست شناسان توجه بیشتری به نحوه رشد جنین در گونه های مختلف داشتند. آنها مشاهده کردند که جنین در مراحل مختلف رشد ، گونه های پیشرفته تری مانند انسان دارد ، شباهت هایی با جنین گونه های “بدوی” یا اجداد مانند ماهی ، سمندر ، مرغ ، خوک و خرگوش. به نظر می رسد که رشد فرد (آنتوژنیک) موجود زنده نشان دهنده تاریخ تکاملی آن است. این ایده به عنوان تئوری “بازنمایی” یا “تئوری تکرار تکاملی” شناخته شد و توسط ارنست هاکل جنینی آلمانی ، به روشی خیلی خوب خلاصه شد: “انکوژنیک تکرار فیلوژنیک است.”
این سالن با شواهدی احاطه شده است که انسان ها تکرار تکامل میمون را به سمت خردمند در مسیر رشد بزرگسالی تجربه کردند. کودکان بسیار کوچک به طور طبیعی ساده و خود محور هستند. از نظر هال ، این ویژگی ها بازتابی از آغاز ابتدایی گونه های انسانی است.
هال نوجوانان را موجودات “بازگشت” می دانستند که نشانه ای از یک دوره باستانی و متکبر داشتند. البته او این رفتارها را تنها نتیجه درونی فرد نمی دانست. از آنجا که برخی از افراد اکنون تلفن های هوشمند را مقصر می دانند ، هال همچنین عامل وسوسه انگیز و آسیب زا را برای نوجوانان مشاهده می کرد. وی در سال ۴ نوشت: “جوانان هرگز با خطرات انحراف و متوقف کردن رشد ، مانند اوضاع کشور و زمان ما روبرو نشده بودند.” به همین دلیل ، هال معتقد بود كه كودكان خردسال باید قبل از بزرگسالی آموزش های دقیق دریافت كنند.
هال نوشت: “هرگز چنین حساسیتی به آموزش و نظم و انضباط وجود نخواهد داشت ، چنین انعطاف پذیری برای عادت به عادت به شرایط جدید.” این دوره آموزش خارجی و مکانیکی است. خواندن ، نوشتن ، نقاشی ، آموزش موسیقی ، زبان های خارجی و تلفظ ، کار با اعداد و عناصر هندسی و بسیاری از مهارت های دیگر اکنون در بهترین زمان خود هستند. “
هال افزود: برای عبور ایمن از بزرگسالی ، پیگیری نوجوانان در یک محیط منظم و ساختار یافته مانند دبیرستان سختگیرانه ضروری است تا به طور کامل بزرگسالی واقعی خود را توسعه دهند. وی نوشت: “ما طبیعت را فتح می کنیم.” “بزرگسالی یک روز تولد است زیرا اکنون ویژگی های برتر و کاملاً انسانی متولد شده است.”
هال همچنین راه را برای ایده های مهمی که هنوز هم وجود دارد ، هموار کرده است. مانند انعطاف پذیری ذهن نوجوان. وی حتی به اهمیت تکنیک های تنفسی برای کاهش اضطراب اشاره کرد. ایده ای که امروز دوباره مورد بررسی قرار گرفته است. اما این عقیده که بزرگسالی یک مرحله ابتدایی از تکامل انسان است ، دوام چندانی نداشت. محققان دیگر ، مانند آنا فروید ، اریک اریکسون و دیگران ، به تدریج نوجوانان را به عنوان افرادی که درگیری های داخلی می گذرانند ، دیده اند.
در سالهای اخیر ، ترکیبی از مشاهدات رفتاری پیشگامان ، نوجوانی را با شواهد تجربی از علوم اعصاب ، زیست شناسی و سایر رشته ها یکپارچه کرده است. نتیجه این است که نوجوانان در دوره ای از حساسیت شدید به دنیای اطراف خود زندگی می کنند. رفتاری که بزرگسالان بی ادب می دانند در واقع می تواند یک نوجوان برای به چالش کشیدن خرد معمول باشد. همچنین ، اضطراب و افسردگی ممکن است نشانه بار اطلاعات بالا باشد. سیستم پردازش نوجوانان از حجم گسترده ایده ها از طریق دستگاه های الکترونیکی در دنیای سریع ، گیج و خسته خسته شده است.
نوجوانان به هیچ وجه ساده لوح و عقب نیستند. آنها در تلاشند تا به آینده نگاه کنند و همزمان ما را به همان اندازه که آنها را شکل می دهیم شکل دهیم. این کمی قضاوت است که آنها را همانند نئاندرتال در نظر بگیرید. اگرچه نوجوانان در مرحله رشد و تجربه قرار دارند و از ظرفیت ذهنی و انعطاف پذیری بالایی برخوردار هستند ، اما ممکن است بعضی اوقات کارهای اساسی و اساسی زندگی مانند بهداشت شخصی ، مسئولیت های روزانه و احترام به ادب و احترام را فراموش کنند. اما یادآوری آنها اشکالی ندارد.