ارزهای دیجیتال

آن‌چه یک ملت در هر لحظه می‌تواند!

محمد رضا تاجیک نوشت: یک ملت همانطور که به طور مداوم با موقعیت ها و روحیه ها متفاوت است ، و مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد. انتقال زمان زمانی است که امتناع می ورزد. با این حال ، این مورد نیست.

محمد رضا تاجیک ، استاد دانشگاه ، در یادداشتی نوشت:

یک ملت زنجیره ای از خلق و خوی جدید و متفاوت است … این همان است که می تواند در همه جای انتقال باشد. بنابراین یک ملت گزینه و اثرات است. یک ملت یک شرکت اجتماعی است که ما نمی دانیم چه کاری می تواند انجام دهد ، بدن بدون اندام است که با ترتیب اندام ها تغییر می کند. یک ملت باز بودن امکاناتی است که تقویم جمع آوری می شود ، و بنابراین همیشه برای چیز جدید باز می شد.
محمد رضا تاجیک ، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتتی ، در یادداشتی به جمران نوشت:

بوها

یک ملت زنده نیست زیرا یک داستان دارد ، اما به دلیل اینکه مردم آن دائماً آن را ایجاد می کنند و به عنوان لحظه ای از خلقت خود ، این ملت دیگر زنده نخواهد بود. بنابراین جریان زندگی یک ملت محصول و نتیجه تخیل و عمل مردم است. در داستان “ویرانه های دایره ای” ، کار Borges با ایجاد یک شخص با مرد دیگری روبرو می شود: موجوداتی که در آزمایشگاه ایجاد نشده است ، بلکه در تصور مرد دیگری است. این موجود تخیل در واقع موجودی است که افزایش می یابد و تمام اعمال و ویژگی های یک شخص را دارد و تمام اعمال و ویژگی های یک شخص را دارد و دارد ، اما زندگی وی به قدرت تخیل انسانی بستگی دارد که او در تخیل خود ایجاد کرده است. این بدان معنی است که وقتی این مرد از تخیل خارج شود ، موجودی خیالی دیگر از اهمیت اساسی برخوردار نیست. با بیانیه مارکس ، یک جریان نوعی ارتباط است. مارکس می گوید که یک محصول و تولید کارگران انسانی وجود دارد ، اما کالاهای موجود در مبادله تولید دیگر وجود ندارد و بنابراین بین شخص و محصولی که وی تولید کرده است ، بیگانگی وجود دارد. مارکس تأکید می کند که مردم نباید فراموش کنند که این محصول محصولی از فعالیت و تلاش خود است. او آن را تولید و تولید می کند تا کالاهای خاص خود را تولید نکند ، بنابراین

دو

یک ملت ، اگر نتواند وارد دنیای تخیل ، ایمان و خلقت شود و احساسات آنها را احساس کند و به موضوع “اراده” آنها تبدیل نشود و به فرصت ها و فرصت ها باز شود ، به یک موزه تبدیل می شود ، به یک موزه تبدیل می شود و به یک خاطره تبدیل می شود. یک ملت یک تحول صرف یا یک تحول انتقالی (یا در اسپینوزا “دیر”) است: تحول مداوم وجود یا توانایی کار ، و انتقال مداوم و انتقال از آنچه است. یک ملت تکرار تفاوت است که با استفاده از مزیت آزاد واژگان دلوز ، خط ملودیک تحول مداوم را تشکیل می دهد ، که همیشه با افزایش و کاهش عملکرد همراه است. از این منظر ، یک ملت “روحیه محلی” نیست ، بلکه یک موضوع (به معنای اسپینوزای-دلسی) است. اکنون هیچ مکانی ندارد ، در وضعیت مبدا و هدف تجزیه و تحلیل نمی کند ، یک انتقال سرزنده از وضعیتی به دیگری که در حالت دیگری نیست. آنچه بین این دو موقعیت اتفاق می افتد نوعی از زمان است. یک ملت به عنوان یک اواخر انتقال یا روحیه نه در وضعیت قبلی و نه در شرایط فعلی است. نه اینجا و نه آنجا. بنابراین همیشه در وسط و از دسته ما قرار دارد.

سه

به طور مداوم ، یک ملت اساساً با موقعیت ها و روحیه ها متفاوت است و مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد. انتقال زمان زمانی است که امتناع می ورزد. با این حال ، این مورد نیست. این انتقال همچنین رابطه بین تفاوت منزجر کننده است. آغاز و پایان یک ملت نه تعریف شده و نه مصمم ، یک ملت مستقل از آغاز و در پایان است. یک ملت زنجیره ای از خلق و خوی جدید و متفاوت است … این همان است که می تواند در همه جای انتقال باشد. بنابراین یک ملت گزینه و اثرات است. یک ملت یک شرکت اجتماعی است که ما نمی دانیم چه کاری می تواند انجام دهد ، بدن بدون اندام است که با ترتیب اندام ها تغییر می کند. یک ملت باز بودن امکاناتی است که تقویم جمع آوری می شود ، و بنابراین همیشه برای چیز جدید باز می شد.

چهار

من این ترتیب نظری را با توجه به جنگ دوازده روزه ، یکی از انتقال های تاریخی این مرز قدیمی ، که روح های ایرانی و ایرانی را در یکی از زیباترین و دائمی ترین جلوه ها می بخشد ، دارم. اما واقعاً آنچه مردم در این کشور قدیمی ، در یک بادهای شرور و آتشین چنین ابر و دود ، زهره (ایران) را نشان ندادند ، زیباترین روح مردم و با دستان پر از دست. مهر و آیا شما دوستی و وفاداری به کمک به ایران را شامل می شوید و با زبان بیانگر مردم و مترادف ابدی برای برگ و باران با حساس ترین کلمات و مفاهیم موجود در وجود خود؟ آنچه آنها این افراد را دیدند که در هر شرایطی زندگی می کردند ، از خورشید ، گل ، سنگ و سنگ های ایران استقبال می کردند و با باران دوستی و عشق به کشور خود ، دریا رشد کرده است. گرسنگی کلاغ روی درخت او غم انگیز است و “عشق” خانه به عنوان یک نیلوفر آبی و شیرینی و ظلم و ستم آنچه که آنها برای زندگی گل دارند. آنچه آنها این ایرانیان ، آب ، خورشید و نسیم ایران را دیدند ، در اعماق چشم و احساسات آنها همه چیز و همیشه است. “مهر”این طور نیست ، و گرمای قلب مردم او همه زندگی کرده است و معتقد است که ایران باید در همه جا و هر بار دوست داشته شود و با نگاهی به فریاد با سلام و احوالپرسی که در آن نور تحت فشار قرار می گرفت. مهربشر آنچه آنها این افراد وفادارترین افراد را دیده اند که در هر شرایطی به ایران کمک کرده اند و قلب خود را آواز داده اند: شادی روح آنها ، اوه ایران ، اوه ، اوه ، جانت گاردن ، زمان عشق مردم ، جدید ، جدید ، جدید. قناری شما و غم و اندوه لحظه ای که در چشمانم و در گلویم اشک داریم. آنچه آنها دیدند عاشقان این مادر را دیده اند ، که اگرچه از مشکلات زمان غافل شده اند ، بسیاری دیگر ، غیر انسانی ، غیرانسانی ، ناخالصی ، نافرمانی و سوء استفاده از سیاست و قدرت و بسیاری از آنها را دارند. وارد شدی

پنج

بدون شک ، این ایرانیان ایران را دیده اند ، و ایران را زیباترین روح و از افتخار و غیرت می دیدند. در این بوم قدیمی ، به استثنای جاوید بورنا قدیمی ، زادگاه قدیمی ترین و شجاع ، افراد مسن نامور. ایران توسط همه عشق ، همه چیز خالص ، همه شجاعت و شجاعت ، غرش کوه و مشکل Fiereidun ، همه حدیث جان زال و بال سیمورگ دیده می شد. اما آیا ایرانیان ایرانی امروز ، که از زیبایی روحیه ایرانی دست نمی کشند ، به مردم این فرصت را می دهند تا لب های این زیبایی و تصادف نجار خود در گلستان را امتحان کنند؟ بله ، نه جنگ دوازده روزه ، که شکست خورد ، باید یک ایرانی باشد. در این جنگ ، روح جمعی ایرانی باید تکه تکه شود ، تاروپودهای او شکسته می شود ، زیبایی او می تواند زشت باشد ، بر مه ، معجزه و پشیمانی از مرد شدن و تبدیل شدن به یک ملت ، به قلب و روح های ایران. این آنیرانیان چه کسانی هستند؟ آنها همان حق (یا ارتدوکس) هستند که فقط به افرادی که به دین خود می آیند فکر می کنند و با دیگران روبرو می شوند ، کسانی که روحیه جمعی را در اطراف نام ابرقهرم “ایران” نمی بینند ، همان مدیرانی که نمی کنند. بهتر از انسان ها همانند دادگاه وحشیانه دادگاه است که شعار “مرگ” را نمی شناسند و نمی توانند با روابط انسانی و انسانی خود تاریک شوند و سرانجام آنها کسانی هستند که در قالب دهانه ها ، دوستی ، دوستی و همبستگی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا