ترندهای روز

سفر مرگبار برای طلا؛ دو نوجوانی که هرگز بازنگشتند

پایگاه خبری تحلیلی افق میهن (ofoghmihan.ir):

بی بی سی: در این روستای سیرالئون، مردم در مقابل اجساد کفن پوش دو نوجوان اشک ریختند و در شوک و ناباوری بودند.

محمد بانگورای شانزده ساله و یایه جنه هفده ساله از خانه های خود در نیمبادو، در استان شرقی سیرالئون فرار کردند، به این امید که کمی درآمد اضافی برای خانواده خود به دست آورند.

آن دو به جستجوی طلا رفتند اما هرگز برنگشتند. گودال موقت و ناامنی که در آن کار می کردند روی سرشان فرو ریخت.

این سومین حادثه مرگبار معدن در چهار سال اخیر در این منطقه است و در مجموع حداقل پنج کودک جان خود را از دست داده اند.

داستان محمد و یایه نمونه ای از روند رو به رشدی است که در برخی از مناطق سیرالئون بسیاری از کودکان را از مدرسه دور می کند و به چاله های معدنی خطرناک این فلز گرانبها می برد.

استان شرقی سیرالئون شهرت تاریخی برای استخراج الماس دارد، اما با کاهش ذخایر آن، استخراج غیررسمی یا سنتی طلا در سال‌های اخیر گسترش یافته است.

در این سرزمین سرشار از ذخایر معدنی، هرجا که مردم محلی ذره ای از طلا پیدا کنند، این مکان استخراج می شود، چه در زمین های کشاورزی، چه گورستان های قدیمی و چه در بستر رودخانه ها.

تعداد شرکت‌های رسمی معدن در اینجا کم است و در بخش‌های زیان‌آور، گودال‌های بی‌نظمی که گاهی چهار متر عمق دارند، در سراسر منطقه دیده می‌شود.

مین های مشابه و به همان اندازه خطرناک در بسیاری از کشورهای آفریقایی وجود دارد و اغلب اخبار مربوط به ریزش مین های مرگبار در آنها منتشر می شود.

اکثر خانواده ها در نیمبادو برای امرار معاش خود به کشاورزی خرد و تجارت خرد وابسته هستند.

فرصت های شغلی جایگزین اندک است، بنابراین امکان کسب درآمد حتی اندک بسیار وسوسه انگیز به نظر می رسد.

اما مردم روستا که برای خاکسپاری جمع شده بودند می دانند که این کار بهای سنگینی دارد و بهای آن از دست دادن دو نوجوان با آینده بهتر بود.

نامینا جنه، مادر یایه، زنی است که شوهرش را از دست داده و برای تامین معاش پنج فرزند دیگرش به پسر نوجوانش وابسته است.

او که خود تجربه کار در چاله های معدنی را داشته است با تایید اینکه یایه را با این کار آشنا کرده است، می گوید: به من نگفته که به آن مکان می رود؛ اگر می دانستم جلوی آن را می گرفتم.

او گفت وقتی خبر سقوط را شنید از دیگران التماس کرد که “راننده بیل مکانیکی را مطلع کنند.”

او می‌گوید: «وقتی راننده رسید، آوارهایی را که بچه‌ها را زیرش دفن کرده بود کنار زد.

یایه جنه برای کمک به مادرش و حمایت از پنج خواهر و برادرش در معدن کار می کرد.

جنه خانم با ناراحتی عمیق صحبت می کند. روی صفحه ترک خورده موبایلش عکس های پسرش را ورق می زند، پسری خوش چشم که نان آور خانواده بود.

ساهر آنسومانا، یک فعال محلی حمایت از کودکان، مرا به محل گودالی می برد که فرو ریخته است.

وی می گوید: اگر از برخی پدر و مادر بپرسید، می گویند چاره ای نداریم، فقیرند، برخی همسر خود را از دست داده اند و برخی تنها نان آور خانه هستند.

او می گوید: «آنها مجبورند این کار را برای گذران زندگی و مراقبت از فرزندان خود انجام دهند. خودشان تشویقشان می کنند که به معدن بروند. ما در مشکل هستیم و به کمک نیاز داریم. وضعیت نگران کننده است و در حال خارج شدن از کنترل است».

اما این هشدارها نادیده گرفته می شود. مرگ یایه و محمد هیچکس را از رفتن به چاله باز نداشت.

روز بعد از دفن، معدنچیان، حتی کودکان، دوباره سر کار هستند، شن‌های کنار رودخانه را با دست الک می‌کنند یا خاک‌های حفر شده با دست را برای یافتن آثار طلا بررسی می‌کنند.

در یکی از سایت های معدن، با کومبا سسی هفده ساله آشنا می شوم، پسری که آرزوی وکیل شدن را دارد، اما مجبور است در طول روز در اینجا کار کند تا به مادرش کمک کند.

او می گوید: ما پول نداریم و به دنبال درآمد هستیم. من کار می کنم تا بتوانم در مدرسه ثبت نام کنم و در امتحانات دبیرستان شرکت کنم. من می خواهم به مدرسه برگردم. من اینجا خوشحال نیستم.”

درآمد کومبا بسیار ناچیز است. بیشتر هفته ها، او فقط حدود ۳.۵۰ دلار درآمد دارد که حتی نصف حداقل دستمزد ملی نیست. با این حال او به کار خود ادامه می دهد به این امید که روزی رگ طلا پیدا کند. او تنها در چند روز موفق شد سنگ معدنی کافی برای بدست آوردن ۳۵ دلار پیدا کند.

البته خطرات این کار را می داند. چند تن از دوستانش در ریزش چاله ها مجروح شدند. اما کومبا احساس می کند که کار در معدن تنها راهی است که می تواند از آن درآمد کمی کسب کند.

و این فقط دانش آموزان نیستند که ترک تحصیل می کنند.

روزولت بوندو، مدیر دبیرستان Gbogboafe Aladora در نیمبادو می‌گوید: «معلمان نیز کلاس را ترک می‌کنند و به سایت‌های معدن می‌روند. آنها با دانش آموزان کار می کنند.»

حقوقی که دولت به آنها می دهد با درآمدی که از معدن طلا می گیرند اصلا قابل مقایسه نیست.

نشانه های بیشتری از تغییر در اطراف مراکز معدنی دیده می شود. اردوگاه های کوچکی که قبلا وجود داشت در دو سال گذشته به شهرهای رو به رشد تبدیل شده اند.

دولت می گوید در حال بررسی وضعیت است.

چرنور باه، وزیر اطلاعات به بی بی سی گفت که دولت همچنان به آموزش متعهد است، اما تاکید کرد که از چالش های جدی پیش روی مردم نیز آگاه است.

وی می گوید: ما حدود ۹.۸ درصد تولید ناخالص داخلی خود را صرف آموزش می کنیم که این رقم بیش از هر کشور دیگری در منطقه است. او می افزاید که این بودجه صرف حقوق معلمان، برنامه های تغذیه مدارس و یارانه هایی با هدف نگه داشتن کودکان در مدرسه می شود.

اما در واقعیت، وضعیت متفاوت است. نیاز فوری به بقا معمولاً بر سیاست غالب می شود.

موسسات خیریه و فعالان محلی در تلاش هستند تا کودکان را از چاله ها خارج کرده و به مدرسه بازگردانند، اما تا زمانی که جایگزین قابل اعتمادی برای کسب درآمد وجود نداشته باشد، چاله ها همچنان یک وسوسه باقی می مانند.

در نیمبادو، خانواده های دو نوجوان مرده درمانده هستند.

این فقط از دست دادن دو نوجوان نیست، از دست دادن مداوم فرصت برای یک نسل است.

آقای آنسومانا می گوید: «ما کمک می خواهیم. بدون نماز بدون قول فقط کمک کن.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا