ماجرای خواستگاری علی حاتمی از زری خوشکام، قهر فردین با آنها و مهریه ۵۰۰ هزارتومانی
گفتن در مورد حاتمی کار ساده ای نیست، به خصوص اگر حرف های زیادی برای گفتن و شنیدن باشد. پدر خانواده علی حاتمی است که کارگردانی برجسته و دیالوگ نویسی بود تا جایی که حتی نسل Z با «هزاردستان» او آشناست. مادر خانواده زری خوشکام، بازیگر قبل و بعد از انقلاب. دختر خانواده لیلا حاتمی است و بازی او را دیده ایم.
شب بیست و هفتم اردیبهشت در سال ۱۴۰۳ زری خوشکام در سن ۷۷ سالگی چشم از جهان فرو بست و حالا شاید چند تا از «هزار دستی» که در ابتدای داستان درباره آن صحبت کردیم زنده باشند.
سی سال دوری از سینما
او قبل از انقلاب عملاً به خاطر خانه و خانواده اش از سینما کناره گیری کرد و پس از تولد تنها فرزندشان لیلا در مهرماه ۱۳۳۰ و قبل از انقلاب تنها در یک نقش ظاهر شد، نقش خانم. عزت الدوله در سریال «سلطان» صاحبقران.
این بازیگر قدیمی پس از ازدواج با علی حاتمی به زهرا حاتمی معروف شد و همه جا او را به این نام صدا می کردند. او ترجیح داده بود فقط با همسرش کار کند. بعد از انقلاب هم به دلیل راهنمایی ها و سخت گیری ها سی سال فعالیتی انجام نداد.
روایت خودش از این اتفاق احساس ناراحتی را بیشتر می کند: «این آرزوی من بود که دوباره در سینما حضور داشته باشم، اصلاً نمی توانستم از سینما دور باشم، ۳۰ سال اجازه حضور در مقابل دوربین را نداشتم. تحریم شدم
ماجرای آشنایی و خواستگاری خوشکام با علی حاتمی
خوشکام در مصاحبه ای نقل می کند که آشنایی او با علی حاتمی از اواخر سال ۴۹ آغاز شد، محمدعلی فردین در حال آماده سازی فیلم مترسک به کارگردانی علی بود که یک روز از طرف آقای فردین به دفتر ایشان دعوت شدم. من برای اولین بار آقای حاتمی را آنجا دیدم. این جلسه فقط یک جلسه معارفه بود و در مورد کار خیلی جدی صحبت نکردیم. حتی خلاصه داستان را هم به من نگفتند. این جلسه به دلیل دندان درد علی حاتمی و نوبت دندانپزشکی وی ناتمام ماند و بقیه صحبت ها به جلسه بعدی موکول شد. در جلسه دوم آقای حاتمی ماجرا را به من گفت. خیلی دوستش داشتم اما گفتم این روزها درگیر کارهای اسلام آقای میرلوحی هستم. آنها همچنین اطمینان دادند که قرار است لوکیشن «مترسک» در آنجا باشد.
دو سه روز بعد به لوکیشن گروه تولید «مترسک» دعوت شدم. قرار بود بخشی از صحنه های مربوط به حضور من فیلمبرداری شود. بخش هایی از کار انجام شد و همه چیز طبق برنامه به خوبی پیش رفت. روز بعد اما آقای حاتمی روی صحنه نیامد و فقط آقای شیرازی، من، آقای کاسبیان و یکی دو نفر دیگر روی صحنه حاضر شدیم. گفتم تا کارگردان نباشد کار نمی کنم. وسایلمان را جمع کردیم و به هتل برگشتیم. در شام آقای حاتمی پرسید که چرا کار نمی کنی و من گفتم تا زمانی که کارگردان حضور نداشته باشد، کار نمی کنم. به ما گفتند بعد از شام کنار ساحل در این مورد صحبت کنیم. آن شب دلیل غیبت امروزشان را اختلاف کوچکی با فردین عنوان کردند که حل شده و از فردا همه چیز طبق روال پیش می رود. با اطمینان از حضور آقای حاتمی طبق برنامه ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدیم و به سمت محل حرکت کردیم. آن زمان همه چیز؛ از گریم گرفته تا وسایل و لباس بر عهده بازیگر بود. سر صحنه بعد از هماهنگی لباس که آقای حاتمی و کامران گدکاچیان مسئولیت آن را برعهده داشتند، نوبت به کلاه رسید و متوجه شدم که فراموش کرده ام آن را از هتل بردارم. فاصله لوکیشن تا هتل حدود یک ساعت و نیم بود.
آقای حاتمی بلافاصله از آقای افشار (مدیر تولید) خواست هر چه زودتر کلاه مرا از هتل بیاورند. منتظر بازگشت آقای افشار بودیم و در این بین آقای فردین در محل حاضر شد و گفت چرا کار نمی کنید همه چیز آماده است؟ آقای حاتمی آنها را کنار کشید و داشتند دلیل این تاخیر را توضیح می دادند که ناگهان صدای آقای فردین بلند شد که «معلوم است وقتی کارگردان تا ساعت ۱۲ شب بازیگرش را به ساحل می برد، بازیگر یادش می افتد کلاهش را بیاورد». . خلاصه آن روز اوج عصبانیت آقای فردین بود و گفتند فیلم را جمع کن. همه ما از این که کار انجام نمی شود ناراحت بودیم، چاره ای جز اطاعت از آنها نداشتیم. تمام وسایل و گروه را جمع آوری کردیم و طبق دستور آنها همان روز راهی تهران شدیم. خودشان که در فیلم آقای مقدم نقش داشتند آنجا ماندند.
۵۰۰ هزار تومان مهریه و قهر فردین
با علی حاتمی و کامران قدکچیان به تهران رفتیم. در میانه راه برای رفع خستگی پیاده شدیم و در حال راه رفتن بودیم که آقای حاتمی به من گفت زن من می شوی؟ لحن و شوخ طبعی را در کلامشان احساس کردم و بلافاصله در جواب طنزشان گفتم: بله. از فردای آن روز که به تهران برگشتیم، حدود یک هفته تا ۱۰ روز قرار ملاقات داشتیم تا بیشتر با هم آشنا شویم. به خانه ما بیا
آمدند خواستگاری کردند، خانواده شروطی گذاشتند که علی با جان و دل پذیرفت. پدر از او خواست که دیگر در سینما کار نکند و او هم قبول کرد که من فقط در فیلم های خودشان حضور داشته باشم.
راستی قبل از ازدواجم حدود یک سال فقط در سینمای ایران کار کردم. وقتی در سال ۱۹۵۰ ازدواج کردم، انقلابی در خودم ایجاد کردم. می خواستیم یک کانون خانواده گرم تشکیل دهیم. بخصوص که سه ماه بعد از ازدواج باردار شدم و مدتی نمی توانستم کار کنم. وقتی ازدواج کردیم ۱۵ قرارداد ۲۰۰ هزار تومانی داشتم که در آن زمان قراردادهای واقعاً گرانی محسوب می شد.
با ۲۰۰ تومان آپارتمان ۲۰۰ ۳۰۰ متری در مناطق خوب تهران خرید. اما با وجود این همه چیز را پس دادم و حتی پیش پرداخت هایی که گرفته بودم را پس دادم و دیگر کار نکردم. این یک نوع تبادل نظر و توافق من و همسرم بود که نتیجه آن این بود که بعد از آن فقط در فیلم های او بازی می کردم.
من و علی همان روز خواستگاری حلقه هایمان را خریده بودیم و وقتی پدرم نظر مثبت خود را اعلام کرد، بلافاصله به طبقه دوم خانه رفتم و حلقه هایمان را از اتاقم آوردم. پدرم هم گلایه کرد و ناراحت شد که «پس لطفاً بگویید این مراسم رسمی است و…» ما هم از شرم سرمان را پایین انداختیم و سکوت کردیم. یک هفته مشغول تهیه لباس و تشریفات بودیم و بعد یک مراسم عروسی خصوصی خانوادگی برگزار کردیم. در این مراسم فقط ناصر ملک مطیعی و آقای علی عباسی حضور داشتند. آن روز آقای مطیعی بر سر مبلغ مهریه که مادرم اصرار داشت ۵۰۰ هزار تومان باشد با مادرم چانه زد.