دولت در ایران تبدیل به عامل تولید شرمندگی شده است
فردین علیخواه (جامعه شناس) نوشت: قصد ندارم این مقاله را با مثال یا جمله ای احساسی شروع کنم، اما فکر می کنم بیان آن در حال حاضر بخشی از واقعیت زندگی امروز ایران است. بارها می شنویم که «خداوند هیچ پدری را شرمنده زن و فرزندش نمی کند». اگرچه ردپای نظام اجتماعی مردسالار در این جمله دیده می شود، اما فعلاً کاری به این قسمت از جمله ندارم. گویی مادران شرمنده فرزندان خود نیستند! آنچه در این مقاله قصد دارم به آن بپردازم این است که «خداوند هیچ فرزندی را شرمنده پدر و مادرش نمی کند». این روزها بچه ها شرمنده پدر و مادرشان هستند.
اقتصاد ایران در چند سال گذشته یک بحران یا چندین بحران جدی را تجربه کرده است که پیامدهای تلخ آن را در زندگی روزمره خود تجربه می کنیم. البته در دهه پنجم زندگی ام به یاد نمی آورم که اقتصاد در این کشور دچار بحران یا بی ثباتی نبوده باشد، زیرا رابطه با دنیا همیشه در تنش و درگیری بوده است و به نظر می رسد که وجود ندارد. امید به بهبود آن به همین دلیل می توان گفت در چند سال اخیر بحران های اقتصادی; شدیدتر و پیامدهای اجتماعی آنها آشکارتر شده است.
یکی از پیامدهای اجتماعی وضعیت وخیم اقتصادی زندگی جوانان با والدینشان است. بخشی از این گروه به سنی رسیدهاند که از نظر جمعیتی دیگر نمیتوان آنها را در گروه جوانان قرار داد، زیرا دوره میانسالی خود را تجربه میکنند. در چند سال گذشته با بسیاری از این جوانان در ارتباط بودم و با آنها صحبت کردم.
هیچ یک از آنها فارغ از جنسیت، در این سن تمایل به زندگی با والدین خود را ندارند و هنوز زندگی مستقلی را تجربه نکرده اند. آنها واقعاً از وضعیت خود ناراضی هستند. این گروه از جوانان را می توان به دو زیر گروه تقسیم کرد:
گروهی که شاغل هستند اما به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی یا احساس «هیچ چیز در این مملکت روشن نیست» قدمی برای تشکیل زندگی مشترک یا مجردی بر نمی دارند. اما باید توجه داشت که بحران های اقتصادی و تورم لجام گسیخته باعث شده تا نتوانند برای خود تسهیلات مسکن ارائه کنند.
دسته دوم بیکاران هستند. آن ها هستند که علاوه بر زندگی، از نظر اقتصادی نیز وابسته به خانواده هستند و نارضایتی از وضعیت موجود در میان آنها بیشتر است. آنها به معنای واقعی کلمه از پدر و مادر خود خجالت می کشند. این وضعیت در بین فارغ التحصیلان بیکار دانشگاهی بسیار شدیدتر و جدی تر است. آنهایی که با هزاران امید و آرزو به دانشگاه رفته اند و حتی تحصیلات تکمیلی را هم به پایان رسانده اند، اما هنوز با پدر و مادرشان وقت می گذرانند.
پیامدهای اجتماعی بحران اقتصادی به اینجا ختم نمی شود. علاوه بر آنچه بیان شد، در چند سال گذشته شاهد پدیده «بازگشت اجباری به خانه» نیز بوده ایم. این بدان معناست که با افزایش بی رویه اجاره بها، آن دسته از فرزندان خانواده که زندگی مشترک یا جداگانه ای را تشکیل داده بودند نیز دوباره به والدین خود پیوسته اند. بدون شک احساس شکست و شکست همراه با احساس یأس و رنج در این دسته سوم بیش از دو گروه فوق الذکر است.
پیامدهای اجتماعی مانند زنجیر هستند. از دل هر پیامد، پیامد دیگری بیرون می آید. زندگی مشترک زمانی که از ناامیدی خارج شود، مدام زمینه را برای تنش در روابط ایجاد می کند. کوچکترین توهین یا کنایه می تواند به یک نزاع تلخ تبدیل شود.
دولت در ایران به «ماشین تولید شرم» تبدیل شده است. آنچه شرایط را تلختر میکند این است که این دستگاه ضمن تولید شرم، اصرار دارد که بهترین وضعیت ممکن را برای مردم فراهم کرده است و باید از آن قدردانی کرد.
این روزها بچه های میانسال بیکار شرمنده پدر و مادر هستند، مدیرعامل شرکت شرمنده کارمندانش، ناشر شرمنده نویسنده یا مترجم، مشتری شرمنده بقال یا قصاب محل، معلم شرمنده است. از دانش آموزان هر کس به نوعی شرمنده دیگری است. در این میان ما همچنان منتظریم تا شاهد شرمندگی کسانی باشیم که این وضعیت را برای ما ایجاد کردند. ماشین شرم کی کمی شرم تولید می کند؟