زندگی تلخ زنی که در 13 سالگی ازدواج کرد
در آن زمان من دختری ۱۳ ساله بودم و هیچ اطلاعی از امور خانه و زناشویی نداشتم، اما وقتی زندگی مشترک را شروع کردم، متوجه شدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. شوهرم که ۱۰ سال از من بزرگتر بود نه تنها مشروبات الکلی مصرف می کرد بلکه اهل شهوت هم بود. هر بار که به رفتار «امیرعلی» اعتراض می کردم، مادرشوهرم با من درگیر می شد و ماجرا را عوض می کرد. خلاصه شوهرم بعد از این جنایات به سمت کلاهبرداری رفت. در این شرایط با تمام سختی ها و مشکلات زندگی به تحصیل ادامه دادم و در یکی از رشته های زیر مجموعه پزشکی تحصیل کردم.
از طرفی به دلیل رتبه برتر علمی، بلافاصله استخدام شدم و در دانشگاه علوم پزشکی مشهد مشغول به کار شدم، اما نگذاشتم این موضوع در امور خانه و زندگی مشترکمان خللی ایجاد کند. در حالی که من از ۳ فرزندم مراقبت می کردم، شوهرم به جرم کلاهبرداری گسترده به زندان رفت و دادگاه تمام دارایی شوهرم و دارایی پدرش را مصادره کرد. در این شرایط هزینه های خانواده را به عهده گرفتم و آنها را اداره می کردم اما آخرین دخترم که اکنون ۲۰ سال دارد حدود ۲ سال پیش تحصیل را رها کرد و در یک مغازه لباس فروشی مشغول به کار شد. این در حالی بود که برای یکی از فرزندانم یک آپارتمان و برای سونیا یک ماشین خریدم تا به راحتی بتواند به محل کارش رفت و آمد کند، اما متاسفانه او با پسری آشنا شد که از همسرش طلاق گرفت و حالا قصد ازدواج با سونیا را دارد، اما هر چه من توصیه کنم. او که این ازدواج پایانی ندارد، آنقدر به حرف من گوش نمی دهد که دیشب با یک کیسه نایلونی پر از مرغ به خانه آمد و گفت: امشب مهمون داریم! وقتی با تعجب پرسیدم مهمان کیست؟ گفت: خواستگاره ولی هر موضوعی رو باید با تو هماهنگ کنم!
دخترم با الفاظ زشت و توهین آمیز با من صحبت می کند و پدرش هم از او حمایت می کند! میدانم که رفتار او آیندهاش را تباه میکند، اما هیچکس در خانواده به خواستههای من توجهی نمیکند، زیرا شوهرم پس از آزادی از زندان و در حالی که به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد، سعی کرد فرزندانم را به سمت خودش جذب کند. حالا آنقدر سرشان سنگین شده که هر کاری می کنند و به نصیحت دلسوزانه من گوش نمی دهند، اما ای کاش…
با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری مشهد) بررسی های روانشناختی و اقدامات مشاوره ای در خصوص این حادثه به گروه مشاوران معاونت مددکاری اجتماعی محول شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی