دلنوشته احساسی و تلخ حامد بهداد برای سعید راد
حامد بهداد به مناسبت درگذشت سعید راد یادداشتی احساسی منتشر کرد.
حامد بهداد نوشت: ما آن را انجام دادیم. وقتی ۱۱ ساله بودم در سینما عقاب ها را از تو روی پرده دیدم و بعد از ایران رفتی و من داشتم عکس هایت را جمع می کردم و با بتامکس و وی اچ اس دنبالت کردیم. چند سال بعد که از تبعید برگشتی و من تو را در تالار وحدت و از کارم دیدم؟ در اولین فیلمم به من گفتی که چند وقت پیش با هم کار کردیم و خنده ها و خنده های تو را دیدیم. خیلی حرف زدی و خاطرات گفتی. همه اینها در گوش شماست، اما از فردین، بهروز و ناصر خیلی حرف زدید. تو هم از زندگی حرف می زدی. مامان می پریدیم، می خندیدیم، دور تو جمع می شدیم و کار را می بندیم، از حرفات لذت می بردیم. آخرین روز کار در سریال دل بود که همه گروه را به ویلای شمالی خود دعوت کردید و ما به دیدارتان آمدیم. فکر کنم ماه رمضون بود. افطار کردی پری گاهی حوصله نداشتی اما همه می دانستند کی هستی و کجا هستی و خودشان را در دل تو ساختند. یادم هست اوایل که تازه از ایران آمده بودی، من و دوستم علی کاز قرار گذاشتیم که تو و فریدون قلعه همدیگر را ببینیم. با شماره ات تماس گرفتم و تو بی ادبانه جواب دادی. صدای خنده هایت طنین انداز می شود. من و علی افتخار می کنیم که توانستیم دوستانمان را دور هم جمع کنیم. اشک هایش را پاک کرد و گفت سعید چطوری؟ چطور هستید؟ گفتی فریدون بیا پیش من. شب سه نفری به خانه الهیه آمدیم. منتظرت بودیم گفتی فریدون نقشی به من پیشنهاد شده (پنجه هایت را مثل شیر تکان می دادی) از آن نقش هایی که تو با آن متولد می شوی. این روزها نمی خواستم چهره جذاب یک قهرمان سینما را ببینم که همیشه ورزش می کرد و حالت دیگری داشت، اما به تو فکر می کردم و نگران تو بودم. می خواستم همان قهرمان تنگا و کافر و عقاب و خط قرمز بمانم. یک زندگی دیگر اما به یاد خواهی ماند فیلم های تو خاطراتت و چهره کاریزماتیک یک سعید رادی استثنایی و با صدای دوبله ایرج ناظریان چه کیفیتی برای تماشا. امروز معین دوستم چندتا عکس یادگاری برام فرستاد که خوشحال شد. فکر کردم اگه عکس رو نشون بدم خوبه یادت گرامی دوستت حامد بهداد. در ماه محرم ۱۴۰۳. تهران