جزییات جنایتی که پای بساط قمار رقم خورد
متهم این پرونده جنایی که پس از چند ماه فرار در عملیات غافلگیرانه پلیس آگاهی مشهد در یک اتوبوس بین شهری در حوالی تهران دستگیر شده بود، با صراحت به ارتکاب قتل اعتراف کرد و ماجرای این جنایت تکان دهنده را در حضور پلیس بازگو کرد. قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه). قتل عمدی مشهد) توضیح داد.
«جمشید غ» معروف به «جمشید مفتبر» که در اتاق بازجویی روبروی سرگرد رضا شکیبا (افسر پرونده) نشسته بود، درباره چگونگی وقوع این جنایت گفت: من یکی از قماربازان حرفه ای کشور هستم و زیر نظر نظارت یکی از معروف ترین قماربازان. بنابراین، به من لقب «مفت» داده اند، یعنی کسی که در هر قمار برنده می شود و پول مجانی می برد!
زمستان پارسال مرا به مرکز ترک اعتیاد شهرستان چناران بردند و یک ماه در آنجا ماندم اما پس از رهایی از ترک اعتیاد تصمیم گرفتم به تهران بروم و آنجا قمار کنم! چون همسرم هم از من طلاق گرفت و با مرد دیگری زندگی می کرد اما وقتی با پسرم به تهران رفتم فرصت قمار نبود و نمی توانستم پولی به دست بیاورم به همین دلیل واقعا گرسنه بودم. به همین دلیل با پسرم و یکی از دوستان پسرم به مشهد برگشتیم و به دخترم سپردم خانه ای در گرگان اجاره کند تا با هم زندگی کنیم! فردای آن شب برای کسب درآمد به پاتوق قمار یکی از دوستانم در منطقه سیدی مشهد رفتم زیرا مطمئن بودم هیچکس نمی تواند حریف «جمشید» در قمار باشد، اما وقتی با دیگری هماهنگ کردم. شبانه با دوستم پا به پاتوق گذاشتیم و ناگهان چشمم به مهدی افتاد که از قبل با هم اختلاف داشتند و مرا کتک زده بود. حالم بد شد و می دانستم که جای خوبی برای تاس انداختن نیست چون همه مردم آنجا نمی گذارند پول را بگیرم! در این هنگام «مهدی» با تعارف تمسخر آمیزی از من خواست که سر میز قمار بنشینم، اما من گفتم که برای قمار نیامده ام! این بود که حرف های بی ربط و توهین آمیزی با کنایه و کنایه زد! وقتی بهش گفتم درست حرف بزن! دوباره دعوا شروع شد و کوزه آب را روی من انداخت. خون از سر و صورتم سرازیر شد و در حالی که داشتم می رفتم آن طرف اتاق کوچک، دوباره شکر را به سرم زد! در همین حین چاقو را بیرون آوردم و پس از چند بار پرتاب بیهوده آن به سمت مهدی، ناگهان ضربه آخر به سینه اش خورد و خون بیرون آمد! با دیدن این صحنه دیگر نتوانستم آنجا بمانم و بدون اینکه کفشم را بپوشم فرار کردم و پسرم را صدا زدم و شب به خانه یکی از دوستانم رفتم اما وقتی متوجه ماجرا شد مرا از خانه اش بیرون کرد.
آن روز ۵۰۰-۶۰۰ هزار تومان از دخترم گرفتم و با پسرم به تهران رفتم، اما چند روز بعد راهی گرگان شدم و در خانه دخترم ماندم تا اینکه در مرغداری کار پیدا کردم و به یکی از آنها رفتم. روستاهای بندرترکمن مدتی در آنجا کار کردم اما متأسفانه مرغداری ناگهان آتش گرفت و من اخراج شدم.
به همین دلیل تصمیم گرفتم دوباره به تهران بروم و قمار را در آنجا ادامه دهم و اگر شغل دیگری پیدا کنم در آنجا کار می کنم، اما وقتی به تهران می رفتم در اتوبوس خوابم برد و وقتی چشمانم را باز کردم یکی از پلیس امنیت ماموران دستبند آهنی به دستانم زدند! با تعجب به او نگاه می کردم اما وقتی مرا از اتوبوس پیاده کردند متوجه شدم در این مدت کنار یکی از کارآگاهان دایره قتل عمد مشهد نشسته بودم و لحظه به لحظه دنبالم می کردند. متهم این پرونده جنایی که همچنان با تعجب به فیلم ها و تصاویر مستند کارآگاهان نگاه می کرد، خطاب به سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) گفت: هرگز تصور نمی کردم که پلیس تحت تعقیب من باشد. از طریق سایه، و حتی همه مکانها ترافیک من را کنترل میکنند.
در پی اعترافات متهم و به دستور قاضی شعبه ۲۰۸ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، سایر متهمان دخیل در این حادثه تکان دهنده در چندین عملیات ضربتی دستگیر و تحقیقات از آنان برای افشای زوایای پنهان ماجرا آغاز شد. این جنایت