چرا «ویگن» پیش از انقلاب تهدید به قتل شد؟
ویگن دردریان (۱۳۸۲-۱۳۰۸)، خواننده جاز و پاپ ایرانی، در سال ۱۳۴۹ در اوج شهرت، ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد و چهار سال طول کشید تا به ایران بازگردد. در این مدت ژاکلین، آیلین و کاترین سه دختر او از همسر اولش در ایران بودند. ژاکلین خواننده شد و آیلین بازیگر سینما. خبرنگار «ذن روز» در تابستان ۱۳۵۳ در حالی که پس از چهار سال به تازگی به ایران بازگشته بود، در خانه ای دورافتاده که به نوعی مخفیگاه محسوب می شد، به دیدارش رفت. ظاهرا دعوای دو کاباره ای که هر کدام مدعی بودند با او قرارداد جداگانه ای بسته اند، این وضعیت را به وجود آورده بود. در زیر بخشی از گفتگوی ویگن با زن رز در ۲۳ را مشاهده می کنید شهریور ۵۳ می خوانید:
ویگن: وقتی از ایران رفتم در واقع داشتم از خودم فرار می کردم، نه از طلبکاران فرار می کردم و نه از بی تفاوتی مردم ناراحت شدم. مردم در طول دوران طولانی خوانندگی من بهترین حامیان و مشوقان من بودند و بیش از آنچه که فکر می کردم لیاقتش را داشتم تأییدم کردند. آنها به من شهرت، پول، تشویق و حمایت دادند. چه چیز دیگری می توانستم انتظار داشته باشم؟ آیا خواننده طلبکار است؟ مشکل من در خودم بود و وقتی این بحران به مرحله انفجار رسید، فکر کردم بهتر است مدتی از ایران دور باشم تا جدای از گرفتاری های روز، بهتر بتوانم با نقاط ضعفم مبارزه کنم. اقامتم در آمریکا علیرغم مشکلاتی که به همراه داشت، به من این فرصت را داد که خودم را بهتر بشناسم و زیاده روی هایم را مهار کنم. حالا بعد از چهار سال دوری از وطن، فکر میکنم توانستهام آدم جدیدی از خودم بسازم. زندگی شخصی من شکل گرفته است و بزرگترین موفقیت من این است که دو سال است به الکل دست نزده ام…
من دنبال جنجال نیستم
وقتی بعد از چهار سال به خانه برگشتم نمی خواستم بین دو همکار درگیری ایجاد کنم. من به سنی رسیده ام و در موقعیتی هستم که از این نوع جنجال متنفرم. شرایط فعلی این است که قبلا با پرویز حجازی قرارداد بستم اما عمل جراحی چشمم مانع از سفر به تهران و اجرای قرارداد شد. چند ماه پیش عارف به آمریکا آمد و به خاطر لطفی که همیشه به من داشته به من پیشنهاد داد که به ایران برگردم. به او گفتم که خیلی مشتاق این سفر هستم و برای اجرای برنامه با پرویز حجازی قرارداد دارم که نمی دانم هنوز اعتبار دارد یا نه. قرار بود عارف بعد از بازگشت به ایران وضعیت را روشن کند اما ظاهراً بدون تماس با پرویز حجازی با یک کاباره دیگر برای من قرارداد بست که من قبول نکردم زیرا پرویز حجازی شخصا به آمریکا آمد و اطلاع داد که قرارداد قبلی باقی مانده است. اعتباری و در نتیجه برای اجرای برنامه همراه ایشان به تهران آمدم.
آیا واقعاً به مرگ تهدید شده اید؟
بله، چنین صحبت هایی شد، اما خود تهدیدها می دانند که حرف هایشان کودکانه است. از این سوءتفاهم واقعا متاسفم و اگر عارف را به دلیل علاقه ای که به او دارم می بینم می خواهم میانجی برای حل اختلاف باشد. من به ایران برگشته ام تا برای مردم بخوانم و خاطرات گذشته را زنده کنم. من نمی خواهم جنجال و جنگ اعصاب بیاورم …
آیا با فعالیت هنری دوقلوهایتان موافقید؟
چرا باید مخالفت کنم؟ علاقه به هنر در خانواده ما ارثی است. برادرم کارو شاعر است، نیکول الوندی و آلیس نوازنده و خواننده هستند. من خودم عاشق موسیقی و خوانندگی هستم، بنابراین جای تعجب نیست که ژاکلین و آیلین دنبال خوانندگی و بازیگری بروند. حتی اروین کوچولوی من هم گیتار می نوازد و آهنگ های من را تقلید می کند.
چرا دخترانت را تنها گذاشتی و سرگردان شدی؟
من برای خودم آدم منطقی و منظمی نبودم و حالا سعی می کنم تمام اشتباهات گذشته ام را جبران کنم. در مورد ژاکلین هم به نظرم صدای خوبی داره ولی تا الان از استعدادش درست استفاده نشده. من به او کمک خواهم کرد تا یک خواننده موفق شود.
آیلین چطور
من هنوز فیلمش رو ندیدم که بتونم نظر بدم ولی مطمئنم در بازیگری بی استعداد نیست چون وقتی کوچیکتر بود همه جور نقشی رو برام بازی میکرد و هرچی میخواست میگرفت!
بعد از پایان قرارداد سه ماهه ات، آیا واقعا به آمریکا برمی گردی؟
باید برگردم چون همسرم و دو فرزندم ادوین و ملودی در آمریکا هستند و در خانه ای که من در هالیوود خریدم زندگی می کنند. علاوه بر این باید چشم دیگرم را عمل کنم و قرارداد بازی در فیلم مشترک ایران و آمریکا را دارم که «سوسن پلشت» مقابل من بازی می کند… واقعاً علاقه ای به ماندن در آمریکا ندارم. و زندگی ماشینی آنجا با روحیه من است. سازگار نیست چهار سال ماندن در آمریکا چیزهای زیادی را برای من روشن کرد. ما در ایران نعمت های زیادی داریم که قدرشان را نمی دانیم. یکی از این نعمت ها احساس و عاطفه و انسانیت است که حاصل فرهنگ دیرینه و تمدن ریشه دار ماست و زندگی ماشینی هرگز جای آن را نمی گیرد. در آمریکا تقریباً سرنوشت همه چیز را رایانه تعیین می کند و این برای ما غیرقابل تحمل است.
بعد از چهار سال دوری از ایران، وقتی وارد فرودگاه مهرآباد شدید، چه حسی داشتید؟
طبیعتا خیلی خوشحال شدم. ایران در چهار سال جهش های بزرگی به سوی توسعه و پیشرفت داشته است و من پیوسته از این تحولات آگاه بودم. در سفرهای قبلی من به آمریکا کمتر از ایران در تلویزیون و رادیو یاد می شد، اما اکنون روزی نیست که اخبار جدیدی از موفقیت های ایران و رهبری خردمندانه شاهنشاه در مطبوعات و رادیو و تلویزیون آمریکا منعکس نشود. اکثر مفسران آمریکایی پیش بینی می کنند که در چند سال آینده ایران به یکی از پنج قدرت بزرگ جهان تبدیل خواهد شد.
من نمی توانم برای همیشه بخوانم
آیا در دوره جدید فعالیت هنری خود سبک جدیدی را در پیش خواهید گرفت وگرنه با رقابت خواننده های جدید چه خواهید کرد؟
بحث رقابت اصلا مطرح نیست. من نمی توانم برای همیشه بخوانم و طبیعتاً باید جای خود را به جوان ترها بدهم. علاوه بر این، هر خواننده ای طرفدارانی دارد و نباید موفقیت یکی را دلیل شکست دیگری دانست. من در آمریکا تجربیات جدیدی به دست آورده ام که البته در ارائه آهنگ های جدیدم بی تاثیر نیست اما به هر حال ویگن ویگن است!
با همین زیاده خواهی ها و اغراق ها؟
نه، این بار تصمیم دارم از کامپیوتر ذهنم استفاده کنم. من سالها پولسازترین خواننده ایران بودم، اما هر چه به دست آوردم از دست دادم. من نمی خواهم تظاهر کنم، اما درآمد من همیشه با دوستان و اطرافیانم و کسانی که به آن نیاز داشتند تقسیم می شد. الان ۴۴ ساله هستم و باید به فکر پیری و آینده همسر و فرزندانم باشم.
آیا از زندگی خود با همسر دوم خود راضی هستید؟
او زنی نمونه و مادری شایسته است و در این چهار سالی که در آمریکا دست خالی زندگی کردیم، اخلاص و لیاقت خود را نشان داد.
جراحی چشم شما چگونه انجام شد؟ به بیناییت آسیب زد؟
تعجب خواهید کرد اگر بگویم با وجود این همه پزشک آمریکایی، یک پزشک ایرانی مقیم آمریکا جراحی چشم من را انجام داد و توانست این عمل خطرناک را با مهارت زیادی انجام دهد. دکتر ستوده نام دارد و ۲۵ سال است که در آمریکا زندگی می کند و بیش از ۷۰۰۰ چشم را عمل کرده است.
مشکل چشمات چی بود؟
ناراحتی خاصی که از ابتلا به آبله مرغان در دوران کودکی ناشی می شود و در سنین پایین نامحسوس است، اما با بالا رفتن سن ظاهر می شود. پزشکان آمریکایی فکر می کردند که چون هنوز جوان هستم، جراحی چشمم خطرناک است، اما دکتر ستوده با اطمینان این خطر را پذیرفت و چشمم را با موفقیت عمل کرد. برای تشکر شعری برایش نوشتم که با خط خودش فارسی نوشت و در دفترش در تگزاس گذاشت. شعر من این است:
دکتر جان
می خواستم قدرت را با جان و دل بشناسم
بگذار مرهم درد تو را روی چشمانم بخوانم
تمام چیزی که از بودن و نبودن به یاد می آوردم
سزاوار همدردی هموطنان است
در حافظه من ناپدید شد، مقاله اینجاست
چشمم به شماست دکتر ستوده
چون تو انسانی هستی که ندیده ای…