رضا کیانیان: هیچ دولتی نتوانسته هنر را خفه کند
بازیگر مطرح سینمای ایران در یادداشتی به بهانه روز سینما نکاتی را مطرح کرد.
رضا کیانیان نوشت: روز ملی سینما گذشت. احساس بیماری می کردم و می خواستم قلبم را آزار دهم.
سینمای ایران حدود ۱۳۰ سال قدمت دارد. روزگاری جشنواره های بین المللی اگر فیلم ایرانی نداشتند، حتماً چیزی کم می کردند. پرچم سینمای ایران در تمامی مراکز فرهنگی جهان برافراشته شد. اولین فیلم ایرانی به نام «حاج آقا بازیگر سینما» را هنوز می توان دید و لذت برد. این پرچم چه قبل و چه بعد از انقلاب تا همین چند سال پیش برافراشته بود. ایران یکی از کشورهایی است که جوایز بین المللی آن سر به فلک کشیده است.
اما چند سالی است که به دلیل تغییر ذائقه وزارت ارشاد، سینمای ایران مانند گذشته رونق ندارد. تیغ سانسور دولت قبل اجازه ساخت فیلم اجتماعی را نمی داد. او کارگردانان پرافتخار ایران را منزوی کرد و با دستورات دولتی سعی در تغییر ذائقه مردم داشت.
او کمدی های تجاری یا فیلم های تبلیغاتی می ساخت. فقط به جلوی سینماها نگاه کنید و پلاکاردها را ببینید. تقریباً همه یکسان هستند. حتی گاهی می توانید نام این یکی را روی دیگری بگذارید. در چند سال اخیر، وزارت فرهنگ و ارشاد و «ارشاد» افتخار می کنند که فروش فیلم ها افزایش یافته است. همان کمدی ها را می گوید. من هرگز نمی گویم این فیلم ها ساخته نشود. من می گویم همه نوع فیلم باید ساخته شود. هر سلیقه ای باید فیلم خودش را ببیند. وقتی فقط یک مزه قدرت داشته باشد، می تواند سایر سلیقه ها را به کما برساند.
اما او فراموش می کند که همانطور که همه سلیقه ها مالیات می پردازند، حق دارند سینمای خاص خود را داشته باشند. سلیقه دولت قبل می خواست همه را یکسان کند. این داستان از زمان معجزه هزاره سوم شروع شد. معاونت سینمایی را به سازمان تبدیل کرد. برای کنترل تمام سینما. آن جمله معروف هنوز در گوشم زنگ می زند. ما هزینه آن را پرداخت می کنیم و به شما می گوییم که چه کار کنید! از آن زمان سینمای ایران روز به روز محدودتر شد. خانه سینما را بستند، اصناف نظم موازی ایجاد کردند تا اصناف سینما را تفرقه و تضعیف کنند. البته چند سال بعد یک سالن سینما افتتاح شد. اما تا زنده شد، با این وزارت فرهنگ و «ارشاد» که بود، دوباره به همان پاشنه معجزه هزاره سوم روی آورد. چند روز پیش روز ملی سینمای بدون سینما بود. وقتی به همه می گویند یکجور لباس بپوشید، آن لباس دیگر لباس نیست، زندان است. اما کسانی که روی صندلی می نشینند همیشه فراموش می کنند که آب جاری هستند. می آیند و می روند اما سینما خالی است. می آید و هرگز نمی رود. خواهد ماند
هیچ حکومتی در تاریخ نتوانسته است هنر را برای همیشه خفه یا یکدست کند. قدرتمندترین اتحاد شوروی سوسیالیستی با آن مرد سیبیلی گردن کلفت بود. کجا هستند آنها رفته اند! ما همه می رویم؛ اما هنر هرگز از بین نمی رود. چون با تولد هر بچه ای دوباره متولد می شود، دوباره خلق می شود، خلاقیت خود را از سر می گیرد. هنر تا انسان ماندگار است.
حالا یک وزیر دیگر آمده است، وزیر وحدت ملی. ما هم متعلق به دکل های جوی هستیم و منتظریم ببینیم چه می کند. آیا به آبروی سینمای پرافتخار ما اهمیت می دهد یا خیر؟ آیا در را به همان پاشنه کاپشن قبلی می چرخاند یا نه؟ یاد جمله ای از فیلم «روبان قرمز» افتادم. «امروز روز مباهله است آقا داوود…» ببینیم وزیر وحدت ملی چه خواهد کرد. پس می گویم امروز روز خوبی است آقای صالحی!