ترندهای روز

سیاه‌روزی زن جوان زیر سایه بدبینی شوهر

پایگاه خبری تحلیلی افق میهن (ofoghmihan.ir):

زن ۳۱ ساله در ادامه داستان خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: زندگی نکبت بار من زمانی رنگ مشکی به خود گرفت که شوهرم عینک بدبینانه به چشمانش زد و رابطه ما به دلیل خصوصی بودن سرد شد. حتی به من اجازه نمی داد با اطرافیانم معاشرت کنم، حتی نمی توانستم کسی را به خانه خود دعوت کنم یا با خانواده ام به مسافرت بروم و فقط گاهی اوقات به خانه مادرم سر بزنم مجبور شدم ساعت معینی به خانه برگردم تا شوهرم زودتر از من به خانه نیاید، نگرانی و ناراحتی را در چهره پدر و مادرم احساس کردم فقط به خاطر بچه هایم از طرفی اسماعیل که تعمیرگاه برق ماشین داشت همیشه تعمیر ماشین ها را به شاگردش می سپرد و خودش دنبال تفریح ​​و سرگرمی بود.

او با دوستانش شرابخواری و مواد مخدر را پخش می کرد، اما من حتی اجازه نداشتم در فضای سبز نزدیک خانه مان قدم بزنم! چه برسد به اینکه یک روز با هم به سفر برویم و خوش بگذرانیم! من دیگر طاقت قلدری شوهرم را نداشتم برای همین یک شب که روی مبل دراز کشیده بود فریاد زدم خسته شدم از این زندگی نکبت بار! گناه من چیست که با تو ازدواج کردم! تا کی باید این شرایط وحشتناک را تحمل کنم!» هنوز جمله هایم تمام نشده بود که عسلی لیوان روی میز را به سمتم پرت کرد اما روی زمین نشستم و شیشه به دیوار خورد. اسماعیل با عصبانیت جلوی چشمانم کتکم زد. بچه ها و بعد با همان پوشش خانم صاحبخانه با دیدن این وضعیت از خانه بیرونم کرد و پدر و مادرم با عجله به آنجا آمدند و مرا به خانه خود بردند.

چند روز بعد در حالی که نگران بچه هایم بودم و نگران غذای آنها بودم ناخودآگاه به خانه ام رفتم اما اسماعیل تمام قفل ها را عوض کرده بود. از داخل کوچه بچه هایم را پشت پنجره دیدم که گریه می کردند، دلم برایشان سوخت و دلم می خواست بچه هایم را در آغوش بگیرم اما فقط با زبان اشاره با آنها صحبت می کردم که در این لحظه ناگهان اسماعیل از راه رسید و با دیدن من دوباره سر و صدا کرد و تهدیدم کرد که دیگر در آن منطقه پیدا نخواهیم شد! خلاصه در حالی که اشک های بچه هایم آزارم می داد به خانه پدرم برگشتم و تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم چون او با اتهامات غیرموجه ادعا می کند که با او هستم. من با دیگران رابطه دارم و به او خیانت می کنم! با وجود این من پولی ندارم که با وکیل مشورت کنم، به همین دلیل به کلانتری آمدم تا از او شکایت کنم، اما ای کاش…

با صدور دستور ویژه سرگرد احسان سبقبر (رئیس کلانتری شفای مشهد)، بررسی راهکارهای قانونی و اقدامات مشاوره ای در این خصوص توسط مشاوران نخبه معاونت مددکاری اجتماعی آغاز شد.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا