داماد فراری به قتل پدرزنش اعتراف کرد
چند روز پیش ماموران پلیس متوجه مردی با ظاهری ژولیده و رفتاری مرموز در یکی از خیابان های جوادیه تهران شدند. با مشکوک شدن مرد جوان، ماموران به سراغ وی رفتند و از وی کارت شناسایی خواستند.
اما او مدعی شد که مدرک شناسایی به همراه ندارد و هویت خود را امیر اعلام کرد. ماموران وقتی هویت او را جویا شدند، متوجه شدند که اطلاعات اشتباهی به آنها داده است. مرد جوان وقتی متوجه شد با هویت جعلی نمی تواند از دست ماموران فرار کند، نه تنها هویت واقعی خود را فاش کرد بلکه راز قتلی را که چند روز قبل انجام داده بود نیز فاش کرد. آیا من در مورد هویتم دروغ گفتم زیرا چند روز پیش مرتکب جنایت شدم و می دانم که پلیس به دنبال من است. اما از فرار و زندگی در ترس دستگیری خسته شده ام و می خواهم خودم را تسلیم کنم. پدر همسرم را با اسلحه شکاری در یکی از شهرستان های استان گلستان کشتم.
در پی اظهارات مرد جوان بلافاصله موضوع به کارآگاه قتل پایتخت اعلام شد. با دستور بازپرس جنایی، ماموران از استان گلستان استعلام کردند. بررسی ها نشان داد که مرد جوان حقیقت را گفته و در درگیری با پدر همسرش او را کشته است. پس از تایید این موضوع، پس از هماهنگی قضایی و با توجه به عدم وقوع جرم در پایتخت، پرونده با قرار عدم صلاحیت به دستگاه قضایی استان گلستان ارجاع شد.
گفتگو با متهم
چه شد که تصمیم گرفتی پدر همسرت را بکشی؟
من نمی خواستم به او صدمه بزنم. همه چیز تصادفی بود و من او را ناخواسته کشتم. من عاشق بودم مریم را خیلی دوست داشتم و حتی یک لحظه هم نمی توانستم بدون او زندگی کنم. چند ماه پیش به خواستگاری اش رفتم و نامزد کردیم. قرار بود مهرماه با هم ازدواج کنیم. حتی کارت عروسی پخش کرده بودیم، خانه اجاره کرده بودیم و جهیزیه مریم را داخل خانه چیده بودیم. همه کارهای عروسی را انجام داده بودیم. حتی برای مراسم عقدمان هم باغ داشتیم. اما نمی دانم چه شد که مریم پشیمان شد و پایش را در کفشی گذاشت که من می خواهم طلاق بگیرم.
علت این حادثه چه بود؟
در واقع حرف های مریم بهانه ای شد، گفت می خواهم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم. حرف های مریم ابتدا برایم شوخی به نظر می رسید، اما وقتی اصرار او را دیدم، باور کردم که او واقعاً نمی خواهد با من باشد. اما من مریم را دوست داشتم، از طرفی اگر می خواست به خارج از کشور برود و نمی خواست با من زندگی کند، چرا این همه پول روی من گذاشت؟
با خانواده مریم صحبت نکردی؟
فایده ای نداشت، او واقعاً نمی خواست با من زندگی کند. عصبانی بودم، اسلحه ام را برداشتم و به خانه پدر همسرم رفتم. فقط می خواستم او را تهدید کنم تا شاید با تهدیدهای من دخترش را راضی به ازدواج کند.
با خودم گفتم اگر مریم راضی نباشد حداقل پولی را که برای خرج عروسی داده بودم از آنها می گیرم که زیاد از نظر مالی متضرر نشوم.
بعدش چی شد؟
اسلحه را به سمت مریم گرفتم و در همین حین پدر شوهرم جلو آمد تا اسلحه را از من بگیرد که او نمی خواست. تیر شلیک کردم و او را کشتم.
بعد از جنایت راهی تهران شدم. در تمام این مدت آواره پایتخت بودم. شب ها در پارک ها می خوابیدم و با دیدن ماشین پلیس بلافاصله فرار می کردم. وقتی پلیس مرا دستگیر کرد با خودم گفتم تا کی می خواهی فرار کنی و شبانه روز پر از ترس باشی، برای همین اعتراف کردم.