شوک طلاق پدر و مادرم من را به اعتیاد کشاند
اینها بخشی از اظهارات جوان ۲۴ ساله ای است که در عملیات مبارزه با مواد مخدر کلانتری فردوسی مشهد به دست قانون افتاد. این جوان متهم به نگهداری و خرید و فروش انواع مواد مخدر از ماجرای خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری فردوسی گفت: متولد یکی از شهرهای خراسان رضوی هستم و تا دیپلم درس خواندم. به دلیل اینکه پدر و مادرم همیشه با هم درگیر بودند و هرج و مرج خاصی در زندگی ما وجود داشت، ادامه تحصیل ندادم. پدرم کارمند راه آهن کشور بود و به دلیل این هرج و مرج در زندگی خانوادگی، بیشتر وقتم را با دوستانم می گذراندم تا اینکه در دبیرستان شروع به کشیدن سیگار و کشیدن سیگار (بنگ) کردم، زیرا دوستانم مرا تشویق کردند که مجبور شوم. برای فراموش کردن مشکلاتم دارو مصرف کن! در این روزها پدرم متوجه ماجرا شد و مرا به مرکز ترک اعتیاد برد. بعد از آن به سراغ برادر بزرگترم رفتم تا تعمیر گوشی را یاد بگیرم و برای درآمدزایی هنر داشته باشم، اما همچنان با دوستان جنایتکارم رفت و آمد داشتم و به مصرف ماری جوانا ادامه دادم. طولی نکشید که سربازی را گرفتم و به مرکز آموزشی اعزام شدم، اما وقتی به خانه برگشتم با ازدواج مجدد پدرم مواجه شدم و متوجه شدم که مادرم نیز طلاق گرفته است و به دنبال سرنوشت خودش دنیا روی سرم فرو ریخت، اما در جوانی معتاد بودم و باید پیش پدرم می ماندم تا بتوانم هزینه های اعتیادم را از او بگیرم. با وجود این و در حالی که همسر پدرم رابطه خوبی با من نداشت تصمیم گرفتم در یک خانه مجردی زندگی کنم. این بود که با اصرار همسر پدرم به خانه مجردی یکی از دوستانم در منطقه قاسم آباد مشهد رفتم و آزادانه به جنایاتم ادامه دادم چون پدرم تمام مخارجم را پرداخت کرد. در این شرایط، یک روز یکی از همکلاسی های قدیمی ام را دیدم و او را به خانه یک لیسانس دعوت کردم. «سیوش» چند قطره شربت سفید به من داد که مدتی گیج بودم و حالت عادی نداشتم. از همان روز با سیاوش دوست صمیمی شدم که مرا به شربت متادون مبتلا کرد و زندگی ام را نابود کرد، زیرا بعد از آن به راحتی شروع به مصرف آب میوه و لیوان کردم. دوستانم که وضعیت را اینگونه دیدند مرا از خانه لیسانسم بیرون انداختند و به همین دلیل در پارک ها و خیابان ها پرسه زدم و زیر درختان و پل ها شیشه می کشیدم و گاهی به مخفیگاه یکی می رفتم. از دوستانم که در یک مجتمع مسکونی بود. و اموال مسروقه را در آنجا نگه داشته است. من هم با آرامش روی پشت بام مجتمع مسکونی خوابیدم اما به جرم سرقت دوچرخه دستگیر شد و الان در زندان است. در این شرایط وسایل منزل پدرم را هم دزدیدم، زیرا با افزایش قیمت مواد، مبلغی که پدرم به من می داد دیگر کفاف مخارج اعتیادم را نمی داد. در همین روزها بود که دوباره «سیوش» به سراغم آمد و از من خواست که مواد مخدر بسته بندی شده را به معتادان بفروشم. مواد را هم از او گرفتم و برای انتقام روزهای گذشته به خانه مجردی یکی دیگر از دوستان سابقم بردم. اما ساعتی از این حادثه نگذشته بود که ناگهان در محاصره کلانتری فردوسی قرار گرفتم و دستگیر شدم، اما دلیل تمام اشتباهات و بدعهدی هایم را در طلاق پدر و مادرم می دانم، ای کاش…