بازخوانی داستان تلخ ترانه علیدوستی و محمدرضا فروتن پس از ۱۶سال
پاییز ۱۳۶۶ بود که کنعان مانی حقیقی اکران شد. فیلمی درخشان از سینمای ایران که در زمان خود اتفاقی بدیع و تازه بود. کنعان از آن دست فیلم هایی است که در حصار زمان نیست و به نوعی در میان آثار آوانگارد ایرانی جای گرفته است.
«کنعان» در زمانی اکران شد که سینمای ایران فیلم های اجتماعی و روانی را می پذیرفت. این فیلم با روایت غیرخطی و شخصیت های عمیق خود توانست فضای متفاوتی را برای بینندگان ایجاد کند. در کنعان نوعی سلیقه و زیبایی شناسی وجود دارد که فیلم را نسبت به دیگر تولیدات امسال سینمای ایران بسیار خاص و متفاوت جلوه می دهد. از طراحی صحنه خصوصی و فیلمبرداری تزئین شده با لنز تله فوتو (به سبک فیلم های معاصر آمریکایی) تا مثلاً موهای جوغندامی و کراوات مرتضی و البته ملودی جذاب کریستف رضایی.
داستان فیلم چیزی است که خود را از دل روابط و کنش های بین افراد نشان می دهد. در فیلم داستانی به صورت سه پرده وجود ندارد و می توان گفت کل کنعان موقعیتی است که نه به مخاطب و نه به او اتفاقات مهم قبل از درام را نشان می دهد. منجر به پایان داستان می شود. خبری از ریشه و گل نیست و تنها چیزی که به مخاطب نشان داده می شود تنه است. محبوبیت «کنعان» تنها به دلیل داستان جذاب آن نیست، بلکه به دلیل بازی قوی بازیگران و کارگردانی منحصر به فرد آن است. این فیلم به خوبی توانسته احساسات را به تصویر بکشد و بیننده را درگیر چالش های درونی شخصیت ها کند.
در ادامه اظهارات سه هوادار کنعان طرفدار پاقرص را مرور می کنیم. با ما همراه باشید.
آیدا فلاحیان نوشت: شاید اغراق باشد اما باید بگویم کنعان برای من همیشه مثل یک کتاب قطور است. دایره المعارفی که هر بار که می بینمش چیزهای جدیدی می فهمم. تعداد دفعات دیدن فیلم را کاملاً از دست داده ام، اما مطمئنم هر بار به قصد یکی از شخصیت های داستان فیلم را تماشا کرده ام. بار اول برای مینا (آهنگ علیدوستی) که به نظر من تصویر کاملی از یک فرد افسرده را نشان می دهد، بار دوم برای مرتضی، فقط به خاطر عشق من به محمدرضا فروتن! سومین بار برای علی (بهرام رادان) است که هنوز مسیر زندگی خود را در میانسالی پیدا نکرده و سپس برای آذر(افسانه بایگانی) تا فقط بتوانم با او همدردی کنم.
در بیان احساسم نسبت به این فیلم می توانم بگویم که مانی حقیقی در ۱۰۰ دقیقه از داستان نوعی خویشاوندی بین من و شخصیت های داستانش ایجاد کرده است که شاید در کمتر اثری چنین حسی را تجربه کرده باشم. همان حس خویشاوندی تک تک دیالوگ های فیلم را در ذهنم حک می کند، اما باز هم مثل دفعه اول از شنیدن دوباره آنها هیجان زده هستم.
المیرا فلاحیان نیز با کنعان خاطرات زیادی دارد: اولین باری که کنعان را دیدم، نوجوان بودم. احتمالاً محمدرضا فروتن، عشق نوجوان من، دلیل اصلی تماشای فیلم بوده است. طبیعتاً یک نوجوان ۱۲ ساله چیز زیادی از چنین فیلمی نمی فهمد. ۳ سال بعد دوباره دیدمش. کنعان این بار برای من چیزی فراتر از یک فیلم ایرانی معمولی بود. در سن ۱۵ سالگی موسیقی متن فیلم مرا به طرز عجیبی تحت تأثیر قرار داد. آنقدر که بعدها موسیقی فیلم باعث شد دوباره سراغش بروم.
به دلایل مختلف تا امروز بارها کنعان را تماشا کرده ام. این فیلم هر بار برای من چیز جدیدی دارد. بارها جمله «آمدیم و نشد، لااقل دلم تنگ شده و نمی خورم» را در ترانه علیدوستی در این فیلم مرور کرده ام. در مقاطعی از زندگی ام با شخصیت «مینا» همذات پنداری کرده ام و چند روزی با «آذر» به «علی» و «مرتضی» همذات پنداری کرده ام، این روزها مطمئنم کنعان کار خود را در شخصیت پردازی انجام داده است. فوق العاده است و تنها موسیقی متن این فیلم نیست که فیلم مانی حقیقی را جذاب کرده است.
و علیرضا باقرپور: کنعان برای من یک پکیج کامل سینما و موسیقی است. کنعان مانند آبی است که راه خود را برای رسیدن به صحیح ترین نقطه ممکن پیدا می کند. شاید نقطه عطف فیلم را خیلی ها ملاقات مینا و مرتضی می دانند که با شکست مرتضی همراه است. اما این به معنای برنده شدن مینا نیست. مینا زودتر از این مدت خودش را گم کرد و این تنها جسد او در ماشین است. کریستف رضایی اما انگار با نت های درخشانش روح فیلم را جلا می دهد. کنعان تابلویی است که هر بار به آن نگاه می کنیم انگار با اتفاقات جدیدی مواجه می شویم.
اما ما نباید محمدرضا فروتن را کنار بگذاریم. شاید در یلدا و شب سرخ به بهترین شکل خود را به مخاطب تحمیل کند اما تواضع کنعان حال و هوای دیگری دارد. بعید است چنین روایتی از او در سینمای ایران تکرار شود. مرد جوگاندامی که کراوات می بندد و جذاب به نظر می رسد اما در مقابل مینا تصویر یک بازنده را به نمایش می گذارد. بازنده ای که زندگی چاره ای جز باخت برایش نگذاشته است. مثل لحظه ای که در خانه مادرش نشسته بود و به لباس های مادرش خیره می شد. در حالی که عزیز لباس این دنیا را برای همیشه بسته است…