اشکهای زنی که در نوجوانی به اجبار پدر معتادش با مردی ۵۶ ساله ازدواج کرد
لحظاتی بعد زن ۱۸ ساله مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتون مشهد نشست و با بغضی عجیبی که در گلویش ترکید ماجرای تلخ زندگی اش را روایت کرد. اعتیاد پدرم را عامل بدبختی هایم می دانم، اما نمی توانم او را دوست نداشته باشم! پدرم نه تنها مردی معتاد بود و مدام من و ۴ خواهر دیگرم را کتک می زد، بلکه نسبت به اعضای خانواده اش هم بی تفاوت بود و به سختی گذشتیم تا اینکه مادرم بر اثر رفتار احمقانه پدرم سکته کرد و از دنیا رفت. اون رمان من ۵ سال بیشتر نداشتم و از بچگی باید مواظب خواهرهای کوچیکترم بودم و خرجشون رو میدادم! من هنوز یک دختر نوجوان بودم و مجبور بودم با عروسک بازی کنم که ناگهان پدرم از من خواست با یکی از دوستانش ازدواج کنم! آن زمان با اینکه واقعاً معنای زندگی مشترک را نمی فهمیدم، نمی توانستم با یک مرد ۵۶ ساله ازدواج کنم! به همین دلیل مخالفت خود را اعلام کردم اما پدرم با تهدید و اجبار بالاخره مرا سر سفره عقد گذاشت و با «اسحق» ازدواج کردم. با وجود اینکه زندگی مشترک ما شروع شده بود و من ۱۸ ساله بودم، تلاش زیادی کردم تا از «اسحق» طلاق توافقی بگیرم، اما تمام تلاشم بی نتیجه ماند و «اسحق» قصد طلاق از من را نداشت.
در همان زمان شب شروع به قمار کرد و خیلی از دوستانش شب دیر به خانه ما می آمدند و به نوبت با هم شرط بندی می کردند. هرکسی که بازی قمار را باخت باید برای مصرف مواد مخدر دیگران پول می پرداخت. اینطوری روزهایم را در خانه اسحاق گذراندم اما کاری از دستم برنمی آمد تا از این وضعیت خلاص شوم. به جای اینکه خانه جای امنی برای آرامش و آسایش باشد، حالا تبدیل به پرونده روحم شده بود و از این وضعیت بسیار رنج می بردم. در یکی از این شب ها، شوهرم تمام دارایی خود را در قمار باخت و مجبور شد تمام پس انداز خود را به طلبکاران بدهد. دیگر طاقت این وضعیت وحشتناک را نداشتم و تمام وسایل شخصی ام را داخل کوله پشتی ام گذاشتم و شب آرام آرام از خانه فرار کردم، اما جایی برای رفتن نداشتم و از طرفی می ترسیدم به دام مجرمان بیفتم. صبح منتظر ماندم و در خیابان ها و پارک ها قدم زدم تا هوا روشن شد. با نگرانی و ترس به کلانتری رسیدم چون می دانستم در کلانتری ها مراکز مشاوره وجود دارد و می توانم به آنها اعتماد کنم. اکنون از شما می خواهم که به من کمک کنید تا تصمیم درستی برای آینده بگیرم، اما ای کاش…
در پی اظهارات این زن جوان و با صدور دستور ویژه از سوی سرهنگ جعفر خانی (رئیس کلانتری پنج تن مشهد)، تحقیقات کارشناسی و اقدامات روانی این حادثه در معاونت مددکاری اجتماعی آغاز شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی