اعترافات جوانی که دوستش را به خاطر یک شوخی کشت، در بشکه اسید انداخت و آتش زد
این متهم که جمشید نام دارد، پیش از اعتراف به قتل، مسائلی را مطرح کرده بود که با توجه به کشفیات پلیس، به نظر می رسید با روایت داستان، تحقیقات را منحرف کند.
با وجود اینکه جمشید به اتهام قتل دستگیر شد و حتی محل جسد را به پلیس نشان داد، اما مدعی شد که مرتکب قتل نشده است. او مدعی شد دوستش که کاوه نام داشت مشروبات الکلی و کوکائین را با هم مصرف کرده و همین امر باعث مصرف بیش از حد و مرگ او شده است. اما نتایج به دست آمده در تحقیقات جنایی نشان داد که او دروغ گفته و احتمالا چیزی را پنهان کرده است.
رسیدگی به این پرونده از روزهای پایانی سال ۱۴۰۲ و زمانی آغاز شد که مردی از ناپدید شدن پسر ۲۷ ساله ای به دادسرای امور جنایی تهران خبر داد. وی گفت: پسرم کاوه مجرد است و تنها زندگی می کند، البته رفت و آمد می کنیم و از وضعیت او خبر داشتم. الان چند روزه که ازش خبری ندارم و هر وقت زنگ میزنم گوشیش خاموشه. پسرم می خواست با یکی از دوستانش کافه راه بیندازد، بنابراین همیشه از من راهنمایی می خواست. اما ناگهان ناپدید شد.
به این ترتیب پرونده به شعبه هفتم بازپرس جنایی ارجاع شد و بازپرس غلامحسین صادق زاده پس از شنیدن اظهارات مردی که از ناپدید شدن پسرش خبر داده بود، پرونده را به اداره چهارم پلیس آگاهی تهران ارسال کرد. تا کارآگاهان رسیدگی به این پرونده را آغاز کنند. .
چند روز بعد در حالی که تحقیقات برای مشخص شدن سرنوشت پسر گمشده ادامه داشت، برادر کاوه به پلیس آگاهی رفت و گفت: دوست برادرم که جمشید نام دارد با من تماس گرفت و به من خبر داد که کاوه مردی است و فراری است، به همین دلیل می خواهد به ترکیه برود.» رفتن
برادر کاوه ادامه داد: از شنیدن این حرف شوکه شدم. دوست برادرم گفت که برادرم از او کمک خواست تا از شر قمه و مشروبی که در خانه داشت خلاص شود.
ماموران پس از دریافت این اطلاعات جمشید را زیر نظر گرفتند. در این مرحله مشخص شد که یک روز پس از مفقود شدن پسر جوان، بیست و چهارم اسفند چهار میلیون تومان از یکی از کارت های او برداشت شده است. بررسی های بیشتر نشان داد که یک بشکه مواد شیمیایی، تجهیزات آزمایشگاهی و پوشاک با ۴ میلیون خریداری شده است. با پیشروی تحقیقات، احتمال وقوع اتفاق بدی برای پسر گمشده تقویت شد. ضمناً پس از بررسی تراکنش مورد نظر مشخص شد که با کارت کاوه از کدام فروشگاه خریداری شده است. سپس در بررسی فیلم آن مغازه مشخص شد دختری حدودا ۲۰ ساله لوازم را سفارش داده و سپس فروشنده آنها را در خودروی خود قرار داده و دختر نیز سوار خودروی ام وی ام شده و رفته است.
تحقیقات با بررسی بیشتر تصاویر دوربین های مداربسته ادامه یافت و مشخص شد مردی در کنار دختر جوان نشسته است. ماموران در مورد هویت مردی که در کنار دختر جوان نشسته بود، دقت بیشتری کردند. کارآگاهان به جمشید، همان دوست کاوه که از سفر او به ترکیه خبر داده بود، رسیدند. به این ترتیب بازجویی از دختر جوان و جمشید در دستور کار قرار گرفت.
دختر جوان در تحقیقات گفت: مردی که با او به خرید رفته بودم دوست پسرم است و سه سال پیش با هم دوست شدیم و قول ازدواج دادیم.
وی همچنین درباره پسر گمشده گفت: کاوه یک سال پیش در جریان یک معامله موتورسیکلت با دوست پسرم آشنا شد و با او دوست شد. آنها اخیرا تصمیم گرفتند یک کافه باز کنند. آن روز در خانه بودم که جمشید ساعت چهار صبح زنگ زد و گفت بدبختم. من یکی را کشتم تلفن را قطع کردم. بعد از چند ساعت دوباره زنگ زد و گفت سگ می خواهی. بیا بریم برات سگ بیاریم حوالی ظهر یک سگ خریدیم و به خانه ام آمدیم. از او پرسیدم صبح چه شد که زنگ زدی و گفتی فلانی را کشته ای؟ جمشید گفت این یک چالش است و با دوستانم شرط بندی کردیم که چقدر مرا دوست داری و تا کی پیش من می مانی. عصر جمشید گفت باید برای یکی از مراجعانش وسایل آزمایشگاهی و سم بخرم. از من خواست که با او بروم. او در کار خرید و فروش سم گیاهی است. وقتی به مغازه فروشنده رسیدیم، او در ماشین نشست و من بشکه، لباس و محلول خریدم. بعد جمشید گفت بیا وسایل را ببریم خانه مشتری. آنجا با ماشین منتظر بودم و او وسایل را برد. حدود ۱۵ دقیقه منتظر ماندم و او با ناراحتی و ناراحتی آمد و وقتی علت را از او پرسیدم، گفت این چیزها را گرفتم، خسته شدم. بعد از آن ارتباطی نداشتیم تا اینکه به هوش آمدم.
در ادامه لکه های خون در خودروی این دختر جوان پیدا شد و او در جمشید دستگیر شد. وی مدعی شد کاوه به ترکیه گریخته و خانه لیسانس و کارت بانکی را در اختیار خود گذاشته و با همان کارت مواد شیمیایی خریداری کرده و به خانه کاوه برده است.
بعداً با بازرسی از خانه کاوه لکه های خون خشک شده و شسته شده مطابق با خون پسر گمشده پیدا شد. پس از این کشفیات، جمشید همچنان از پذیرش اتهام قتل خودداری کرد و همچنان بر فراری بودن کاوه تاکید داشت.
در این بین با ادامه تحقیقات پلیسی مشخص شد جمشید برای شخصی پیامکی ارسال کرده و پرسیده بود بیل خریدی؟ به این ترتیب فردی که پیامک دریافت کرده بود نیز مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: جمشید به من گفت که فردی را کشته است، از من کمک خواست تا جسد را در بشکه ای قرار داده و از خانه خارج کند. من فقط به او کمک کردم جسد را در بشکه بگذارد و قرار شد بشکه را با جسد داخل آن به تنهایی در اطراف تهران و احتمالا لواسان برده و دفن کند.
این اظهارات در حالی علیه جمشید مطرح شد که مشخص شد جسدی که مدتی پیش در لواسان پیدا شد احتمالا متعلق به کاوه است. بنابراین بازپرس جنایی دستور انجام آزمایش DNA را صادر کرد و نتیجه آزمایش، صحت ظن کارآگاهان پلیس و بازپرس جنایی را تایید کرد.
به این ترتیب متهم برای چندمین بار مورد بازجویی قرار گرفت. این بار ادعای جدیدی کرد و گفت: قرار شد من و دوستم به کافی شاپ برویم. برای صحبت به خانه کاوه رفتم. به من نوشیدنی تعارف کرد. با هم مشروب خوردیم. سپس خودش کوکائین مصرف کرد، چند دقیقه بعد ناگهان احساس بیماری کرد و روی زمین افتاد. هر چه تلاش کردم نتوانستم برایش کاری انجام دهم و در کمال ناباوری دوستم جلوی چشمانم جان باخت. فکر می کردم هیچ کس حرفم را باور نمی کند، به همین دلیل به دوست دخترم زنگ زدم و سپس از یکی از دوستانم خواستم که برایم بیل بخرد و کمکم کند. ابتدا جسد را در بشکه اسید انداختم و بعد قرار شد جسد را ببریم و با دوستم که بیل را برایم آورده بود دفن کنیم، اما او ترسید و رفت. اون موقع بود که بقیه کارها رو به تنهایی انجام دادم. به لواسان رفتم و وقتی داشتم بشکه را از ماشین پایین می گذاشتم بشکه رها شد و جسد افتاد بیرون بشکه را آتش زدم و فرار کردم.
پس از این اظهارات، جمشید به عنوان مظنون قتل توسط ماموران اداره دهم پلیس آگاهی بازداشت شد تا با تکمیل تحقیقات، تکه هایی از پازل تکمیل و تحقیقات تا روشن شدن حقیقت و جزئیات بیشتر ادامه یابد. کشف شده. در آخرین نتایج اعلام شده از سوی کارشناسان پزشکی قانونی مشخص شد که در بقایای جسد کاوه اثری از کوکائین وجود ندارد و این نشان می دهد که احتمالا متهم هنوز در این پرونده چیزهای زیادی برای کتمان دارد.
بنابراین بازپرس شعبه هفتم بازپرسی دادسرای جنایی تهران که تحقیقات را از ابتدا در دستور کار داشت. فروردین در این سال جمشید به عنوان مظنون قتل دستگیر و بازجویی از وی آغاز شد. سرانجام جمشید که چند ماه در بازداشت به سر می برد لب به اعتراف گشود و گفت: با دوستم در خانه اش بودم. سر یک شوخی با هم دعوا کردیم. گردنم را گرفت تا خفه ام کند. من هم با مشت و لگد به او زدم و تقلا کردم که ناگهان از من دور شد. هم ناراحت بودم و هم می ترسیدم. از اون خونه اومدم بیرون در آن زمان من روی زمین دراز کشیده بودم. فکر نمی کردم مرده باشد، فردای آن روز به او زنگ زدم و جواب نداد چون کلید خانه اش را داشتم، به سمتش رفتم و دیدم او در دستشویی دراز کشیده است. مطمئن بودم که مرده است، نمی دانستم با جسد چه کنم. نیمه های شب با دوست دخترم تلفنی صحبت کردم و گفتم یک نفر را کشته ام. بعد زیر همه چیز گذاشتم و گفتم این ادعا فقط یک چالش است. برای خریدن چیزهایی که نیاز داشتم از او کمک گرفتم. بشکه ای خریدم، جسد را داخل آن گذاشتم و به انباری خانه مان بردم. جسد را در پتو پیچیدم و یک روز آنجا ماند، اما نگران بودم که بویی بدهد.
این متهم درباره حمل جسد نیز گفت: از یکی دیگر از دوستانم خواهش کردم که تا نیمه راه لواسانات بشکه را با هم بیرون بیاورند، به دوستم نگفتم که در بشکه چیست. وقتی فهمید عصبانی شد، اما دیگپر چاره ای جز همراهی من نداشت. جسد را با ماشین پدرم به وسط باغ بردم و با اینکه دوستم از دستم عصبانی بود با هم جسد را از بشکه بیرون آوردیم. آنجا بود که دوستم جسد را به منطقه نزدیک رودخانه برد و او بود که فندک را روشن کرد و جسد آتش گرفت.
در همین حال دوست متهم این اظهارات را رد می کند و می گوید: من فقط جسد را با کمک جمشید حمل کردم و او جسد را به آتش کشید.
هر دو متهم به دستور بازپرس غلامحسین صادق زاده برای افشای اطلاعات بیشتر درباره جزئیات قتل و سوزاندن جسد در بازداشت هستند.