انگیزه عجیب پسر ۱۹ ساله برای کشتن داماد خالهاش
اینها بخشی از اظهارات یک جوان ۱۹ ساله در قرن بیست و یکم است مرداد او در جنایتی هولناک تیغه چاقو را روی بدن داماد خاله اش پایین آورد و او را کشت.
متهم این پرونده جنایی که در جاده گالیکش دستگیر شده بود در حاشیه بازجویی های پلیس قضایی به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره سوابق و زندگی خود پاسخ داد. آنچه می خوانید خلاصه گفتگو با جوان دهه هشتادی است که باید دوران جوانی خود را پشت میله های زندان سپری کند.
* نام شما چیست؟
فرش-ش.
*چند سالته؟
من ۱۹ ساله هستم.
درس میخونی؟
نه! کلاس سوم را ترک کردم.
* چرا؟
با شیوع کرونا و تغییر روش های آموزشی من هم ترک تحصیل کردم.
* اهل کجایی؟
من اهل مشهد و متولد کوی رضائیه هستم.
بعد از ترک مدرسه چه کردید؟
وارد بازار کار شدم. اطراف میدان میرزا کوچ خان و ۱۷ شهریور کلاه و لباس می فروختم.
شغل پدرت چیست؟
موتور سیکلت می خرید و می فروخت اما سال هاست که از پدرم خبری ندارم.
* به چه دلیل؟
وقتی ۳ یا ۴ ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند و من که تنها فرزند آنها بودم تحت سرپرستی مادرم قرار گرفتم.
آیا می دانید دلیل طلاق آنها چیست؟
آنها اختلافاتی داشتند، اما آینده و سرنوشت من هم تباه شد.
* چه تفاوتی با هم داشتند؟
پدرم مجرم بود و ۴ سال را به خاطر مواد مخدر پشت میله های زندان گذراند! مادرم طلاق گرفت و دوباره ازدواج کرد! اما آنچه به من گفتند این بود که پدرم با زن دیگری ازدواج کرده بود و هزینه زندگی را پرداخت نمی کرد. فقط کارت یارانه دست مادرم بود.
الان با ناپدری زندگی میکنی؟
بله! من او را بیشتر از پدرم دوست دارم زیرا او چیزی برای من کم نکرده است. با اینکه بی مهری پدر واقعی ام هرگز جبران نشد، اما او هر کاری از دستش بر می آمد برای من انجام داد. ضمن اینکه من خودم از نوجوانی کار می کردم و خرج خودم را می دهم.
سیگار میکشی؟
نه! من فقط قلیان می کشم چون اطرافیان مادرم قلیان می کشند.
* دوست باز هستی؟
نه! من دوستان بازی نکرده ام، اما چون در محیطی زندگی می کردم که سالم نبود، یعنی شر و تیراندازی و سر بریدن زیاد بود، من هم تحت تأثیر چنین ناهنجاری هایی قرار گرفتم، اما سر کار هم رفتم.
* چرا پیش پدرت نرفتی؟
من نمی دانم! شاید اگر پیش پدرم می رفتم بیشتر از من خوشش می آمد. املاک زیادی دارد اما روی همسرش حساب می کند. با همه اینها پدرم چیز کمی برای ما گذاشت. اگر الان دست مهربان پدر بالای سرم بود مهر قاتل به پیشانی من دست نمی زند!
از ریشه این داستان چه می دانید؟
خشونت و خشم! من به خاطر طلاق پدر و مادرم ذوق می کنم مهر و من طعم عشق را نچشیدم. در واقع عقده های بچگانه ام غرق شده بود و به شکل عصبانیت خود را نشان می داد به طوری که دچار بیماری عصبی شدم و تحت درمان قرار گرفتم.
قتل چگونه اتفاق افتاد؟
به خاطر پرخاشگری! دایی من در طبقه دوم ساختمان و داماد خاله ام در طبقه اول زندگی می کردند. اما وقتی وارد ساختمان شدم و در را کوبیدم، داماد خاله ام عصبانی شد و به من فحاشی کرد، به همین دلیل با چاقو او را زدم و فرار کردم چون اگر او را نمی زدم حتما با چاقو به من می زد!
برای افرادی که در شرایط شما هستند چه توصیه ای دارید؟
برای دعوا نرو! چاقو هم ببینند فرار می کنند. توهین و فحاشی را باد می برد. آنها باید یاد بگیرند عصبانیت خود را کنترل کنند و عذرخواهی را یاد بگیرند! اگه یه لحظه میتونستم عصبانیتم رو کنترل کنم امروز اینجا نبودم!
* پشیمانی؟
زیاد! دوست دارم به گذشته برگردم و با عذرخواهی به این حادثه واکنش نشان دهم، اما افسوس…
آیا در بازداشتگاه کابوس می بینید؟
نه! ولی خوابم نمیبره! فقط دعا می کنم از این وضعیت نجات پیدا کنم! چون تو زندگیم خیلی زجر کشیدم.
*سرباز نرفتی؟
من قصد داشتم خودم را برای خدمت سربازی آماده کنم که این حادثه رخ داد.
آیا چیزی برای گفتن به خانواده مقتول دارید؟
چرا! خیلی متاسفم! من نمی خواستم این اتفاق بیفتد! در یک لحظه نفهمیدم چه شد! امیدوارم مرا ببخشند!
* چه آرزویی دارید؟
کاش خدا به من پول زیادی بدهد تا بتوانم زندگی خوبی داشته باشم و حتی ایران را ترک کنم و در آرامش زندگی کنم!
*چرا ایران را ترک می کنید؟
منظورم این است که در یک مکان آرام و بی دغدغه زندگی کنم و فرقی نمی کند کجای دنیا باشد، من فقط دنبال آرامش و ثروت هستم!