بازی مافیا، پسر جوان را گوشیقاپ کرد!
مشکلات بازی مافیا
او می گوید که این اولین بار است که به کلانتری و سارنوالی مراجعه می کند. شما چند روز پیش در تولد ۲۴ سالگی خود فوت کرد اما در جریان یک بازی به باند سارقان موبایل پیوست.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من زیاد کافه می رفتم و یکی از تفریحاتم مافیا بازی بود. چند بار آخری که بازی کردیم با پسری به نام سعید آشنا شدم. من و سعید همیشه نقش مافیا را بازی می کردیم و همین باعث شد کم کم با هم آشنا شویم. سعید با اینکه کار منظمی نداشت و همیشه در کافه بود، اما وضع مالی خوبی داشت و هر روز همان لباس ها را می پوشید. روزی از سر کنجکاوی از وضعیت مالی او پرسیدم و سعید پس از طفره رفتن راز ثروتش را فاش کرد.
چه رازی
او دزد تلفن همراه بود و به من پیشنهاد داد در دزدی ها او را همراهی کنم. اولش می ترسیدم اما چند بار که رفتم دیدم هیجان زده است و از طرفی پول خوبی هم می گیرم، همین باعث شد در دزدی های سعید پای ثابت شوم.
شغل قبلی شما چه بود؟
چون صدای خوبی دارم در مجالس می خواندم و حتی می خواستم در مسابقه گویندگی تلویزیون شرکت کنم.
دزدی ها را چگونه انجام می دادید؟
من سوار بودم و سعید ترک. در خیابانهای آرام بالای شهر پرسه میزدیم و افرادی را که با تلفن همراهشان صحبت میکردند افق میهن میکردیم. معمولاً سوژه های ما عابران پیاده یا رانندگانی بودند که پشت فرمان با تلفن صحبت می کردند. نزدیکشان می شدم و سعید گوشی را می گرفت. سعید سعید خگر را صدا می زدیم چون صورتش پر از آثار چاقو و خالکوبی است.
موتور مال شما بود؟
نه، اما چون فرمان دستی من خوب بود، موتور را سوار کردم. روز حادثه تصادف کردیم وگرنه هیچ وقت گرفتار نمی شدم. آن روز حالم خوب نبود، چند شب قبل با دختر مورد علاقه ام دعوا کردم و اعصابم به هم ریخته بود و چند شب درست نمی توانستم بخوابم.
چطور از قوی ترین مرد ایران دزدی کردی؟
ما اصلا متوجه نشدیم که مالباخته یکی از قوی ترین مردان ایران است. از آنجایی که پشت فرمان بود من جسدش را ندیدم و از طرفی در جریان سرقت آنقدر عجله داریم که چهره ها را نمی بینیم. اما بعدا وقتی گوشی را با خود بردیم و تصاویر داخل گوشی را دیدیم متوجه شدیم که گوشی یکی از مردان آهنی را دزدیده ایم. می خواستیم از او اخاذی کنیم که فرصت نشد و زودتر دستگیر شدیم.
آیا در سرقت ها از چاقو استفاده کرده اید؟
من نه ولی سعید قبلا اینطور بود. وقتی با مقاومت مالباختگان روبرو شد، با چاقو آنها را ترساند و تسلیم شد.