جنگل پرتقال | خبرگزاری افق میهن
افق میهن – مائده نعمتی: فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» به کارگردانی آرمان خوانساریان و تهیه کنندگی رسول صدر عاملی است که سنگینی نامش می تواند صدها بیننده را در صف فروش بلیط فروشی ها بکشاند. این فیلم یک ملودرام عاشقانه است که ریتم آرامش آن می تواند خاطره فیلم های عاشقانه دهه هفتادی را در ذهن مخاطب زنده کند، ژانری عاشقانه. […]
افق میهن – مائده نعمتی: فیلم سینمایی «جنگل پرتقال» به کارگردانی آرمان خوانساریان و تهیه کنندگی رسول صدر عاملی است که سنگینی نامش می تواند صدها بیننده را در صف فروش بلیط فروشی ها بکشاند. فیلم یک ملودرام عاشقانه است که ریتم آن می تواند خاطره فیلم های عاشقانه دهه هفتاد را زنده کند، ژانری عاشقانه که این روزها در سینمای ما زیاد است یا بهتر است بگوییم دیگر وجود ندارد. فیلم در برخی جاها بسیار کند و کند است که تماشاگر را در سالن ها خسته می کند. خوانساریان از همان ابتدا می فهمد که آدم پیچیده ای نیست و همه چیز را غیرواقعی ترسیم نمی کند. همه چیز را به صورت واقعی مانند جاده ای صاف و به دور از خطر ریزش سنگ از کوه های اطراف به بیننده نشان می دهد. شاید باید گفت که او زندگی مردم عادی را می سازد که صبح از خواب بیدار می شوند و به جای آب پرتقال چای و شکر می خورند! هدف خوانساریان خلق موقعیت عجیب نیست، بلکه خط تند و کاملاً از پیش تعیین شده ای در پیش گرفته است و به نوعی می توان گفت که می داند چه چیزی می خواهد بسازد و چه باید به مخاطبش بگوید. با این حال، فیلم در عین سادگی، داستانی پیچیده با مشکلات زندگی دو جوان دارد که آسیب عشق در آن مضمونی قوی است. از نکات مثبت فیلم می توان به قصه گو بودن و ریتم بودن آن اشاره کرد. در اینجا می توانید فیلمی را ببینید که شروع و پایان مشخصی دارد. در برخی سکانس ها شاهد فیلمبرداری خوبی هستیم که در شفافیت رنگ های پاییزی تضاد کمی با شخصیت ها دارد! از دیگر نکات خوب فیلم می توان به بازی قابل قبول میرسعید ملویان اشاره کرد که در اینجا توانست آن را به نمایش بگذارد. اما متاسفانه گریم و طراحی لباس های نامناسب فاصله عجیبی بین دو شریک اصلی داستان (مریم و سهراب) و مخاطب ایجاد کرده است. راسته با کت و عینک قهوه ای جلوی تماشاگر حضور دارد و ناخودآگاه این تصور را در ذهن مخاطب ایجاد می کند که همه نویسنده ها کت قهوه ای به تن دارند! به نظر غیرممکن است نویسنده ای را پیدا کنید که بلوز و شلوار جین بپوشد؟! یا کاپشن و کتان!! چنین کلیشه ای عجیب مخاطب را غمگین می کند. فیلم درباره مردی به نام سهراب است
(میر سعید مولویان) که مدرکش را بگیرد
به شمال کشور می رود؛ در مدت کوتاهی که آنجاست به دانشگاه محل تحصیلش می رود. خاطره گذشته زنده می شود و در این میان مدام از دختری می گوید که آن روزها سهراب را عجیب دوست می داشت و واژه ای رایج و خاص بود. مرد رفتار بدی نداشت و تمام اتفاقات خوابگاه دانشجویی را برای همدانشجویان گفت و دختر را مسخره کرد. حالا باید دید با همدیگر دوباره چه می شود؟! همانطور که قبلا هم اشاره کردم درست است که فیلم جنگل نارنج شروع و پایان مشخصی دارد اما متاسفانه در طول فیلم مخاطب با اتفاقات خارق العاده و عجیبی مواجه نمی شود که دهانش از تعجب باز بماند و دست به کارهای عجیب بزند. به خاطر آنها. بعد از تماشای فیلم بلند شوید و به افتخار تماشای این اثر خوشحال شوید و برای آن کف بزنید.