درخواست طلاق از شوهری که به مادرش وابسته است
* چرا زندگی مشترکتان اینقدر کوتاه بود؟
وقتی ازدواج کردیم همدیگر را دوست داشتیم اما بعد از ازدواج متوجه شدیم که ادامه این زندگی واقعاً یک رنج همیشگی است.
* چطور با هم آشنا شدید؟
ما همکار بودیم سر کار با هم آشنا شدیم. ما هر دو در یک شرکت خصوصی کار می کردیم. هر کدام از ما در یک واحد مشغول بودیم. بعد از آشنایی، تصمیم به ازدواج گرفتیم.
چند وقته همدیگه رو میشناسید؟
راستش را بخواهید زیاد همدیگر را نمی شناختیم. در محل کار همدیگر را می شناختیم اما آنقدر همدیگر را دوست داشتیم که تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.
*یعنی با هیجان ازدواج کردی؟
متاسفانه باید بگویم بله، ما با هیجان ازدواج کردیم.
آیا خانواده ها موافقت کردند؟
گفتند اگر خودت تصمیم بگیری، حرفی نداریم. البته مادرشوهرم قبول نکرد. او ازدواج سنتی را ترجیح داد.
* چرا؟
مشکل اصلی من و مانی این است که خانواده او بسیار سنتی هستند اما خانواده من اینطور نیست. من هم اینطور نیستم. مثلاً هر روز تعطیل باید به خانه مادر مانی می رفتیم. باید مراسمی برگزار می کردیم. مانی هم اصرار داشت که مادرش از او راضی باشد، به همین دلیل همه چیز را مرحله به مرحله انجام می داد.
* به نظر شما راه دیگری برای حل این مشکل وجود ندارد؟
نه هیچ کاری نمیشه کرد من دو سال است که با مانی زندگی می کنم و در تمام این دو سال مانی از مادرش راضی است. ما نمی توانیم این راه را ادامه دهیم. هر چه تلاش می کنم نتیجه نمی دهد چون مانی وابستگی عجیبی به مادرش دارد. اما من جوان هستم و می خواهم رویاهایم را دنبال کنم. مانی جلوی من را می گیرد.
آیا همسرتان از این جدایی راضی است؟
او همچنین اعتراف می کند که ما اشتباه کردیم. ما بدون فکر ازدواج کردیم. بهتره قبل از بچه دار شدن طلاق بگیریم با چنین شرایطی مانی تنها می تواند با دختری از خانواده سنتی ازدواج کند.
همسرت سعی نکرده با هم بمانند؟
میدونم مانی خیلی ناراحته. روزهاست که گریه می کند. مانی پسر خیلی خوبی است اما چاره ای نداریم. بهتر است همین الان همه چیز را تمام کنیم.