در باب گرانی بیحد و حصر مایحتاج زندگی مردم: زعفرانیسم !
افق میهن – یوسف خاکیان: قسمت اول: قدیم ها که بچه بودم زندگی مثل امروز سخت نبود، بالاخره جمعیت کمتر بود و با اینکه خانواده ها بچه های بیشتری داشتند، زندگی شان سپری می شد. به هر حال، بین مردم البته فاصله طبقاتی وجود داشت، اما درآمد داشتند […]
افق میهن – یوسف خاکیان: قسمت اول: قدیم ها که بچه بودم زندگی مثل امروز سخت نبود، بالاخره جمعیت کمتر بود و با اینکه خانواده ها بچه های بیشتری داشتند، زندگی شان سپری می شد. به هر حال، البته بین مردم فاصله طبقاتی وجود داشت، اما کسانی که درآمد کمتری نسبت به کسانی داشتند که درآمد بیشتری داشتند، زندگی قابل قبولی داشتند، یعنی می توان گفت نه تنها زنده هستند، بلکه علاوه بر زنده بودن از نعمت زندگی برخوردار باشد، در آن زمان پدر خانواده کار می کرد و با حقوقی که دریافت می کرد تا آخر ماه مخارج کل خانواده را تامین می کرد، البته آن زمان هم مردم بودند. راضی بود، اما همین رضایت و مصرف کم باعث شد خانواده ها هر ماه مبلغی را به عنوان پس انداز جمع آوری کنند تا بتوانند یک سال هزینه کنند. آنها باید به مسافرت بروند و آب و هوا را تغییر دهند. یادم می آید ما که جزو خانواده های کارگری بودیم و پدرم حقوق چندانی نمی گرفت، در یک مقطع زمانی دو ماشین داشتیم که هر دو مدل جدید بودند و چند سالی بود که ساخته نشده بودند. همسایه همسایه ما حاج سلیمیان همان کسی بود که هر سال در شب شهادت حضرت علی علیه السلام در منزلش افطار می کرد. ما در یک کوچه زندگی می کردیم و حاجی سلیمیان آن شب تمام افرادی را که در آن کوچه زندگی می کردند به ویژه علاوه بر مهمانان خانواده اش دعوت به افطار کرد و همه آمدند. و به مردم غذا می داد، فردای آن روز اگر حاجی سلیمیان را می دیدید با چهره ای شاد به شما لبخند می زد و سلام می کرد و این یعنی پولی که شب قبل خرج کرده مشکل خاصی برایش ایجاد نکرده است. که همه چیز ارزان بود و حاجی سلیمیان فکر نمی کرد که: «حالا باید اینقدر خرج کنم، از کجا بیارم؟» ماه رمضان امسال چیکار کنم، ای کاش لااقل همسایه ها را دعوت کنم و… یعنی حاجی سلیمیان دغدغه مالی زیادی نداشت که بخواهد به آن فکر کند، به این «نداشتن دغدغه مالی» توجه کنید. از دو جنبه می توان به این عبارت نگاه کرد، اولاً نگران نیست چون وضع مالی اش خوب است، ثانیاً نگران نیست. این به این دلیل است که او سال گذشته و سال های قبل تقریباً همان مبلغی را که برای ماه رمضان امسال در نظر گرفته بود خرج کرده است، یعنی اگر پارسال توانسته است، امسال هم می تواند انجام دهد و لازم نیست تمام پولی را که سال گذشته خرج کرده است خرج کند تا بتواند صدقه خود را انجام دهد. در ماه مبارک امسال منتشر شد. زندگی ما در قدیم همین بود، هر سال برای مسافرت به مشهد می رفتیم، حداقل هفته ای یک بار مرغ می خوردیم، پدرم فقط کارگری می کرد و مجبور به رانندگی ماشینش نبود. همیشه میوه، گوشت، مادرم در روزهای خاصی از سال، حضرت ابوالفضل (علیه السلام) سفره را باز می کرد، همه اینها در حالی بود که ما یک خانواده هشت نفره بودیم. زندگی در آن زمان دو مزیت دیگر هم داشت، اول اینکه به دلیل جمعیت کم، کار زیاد بود که کارفرما فقط به پرداخت دستمزد اخراجی ها اکتفا نکرد و موارد دیگر مانند پاداش، حقوق فرزند. ، و اشتراک در سهام کارخانه. ، امکان ارتقاء شغلی، امکان ادامه تحصیل و سایر امکانات و مزایا برای کارگران وی در نظر گرفته شد. دوم، برای همه افرادی که سر کار می رفتند، نه تنها امنیت شغلی وجود داشت، بلکه کارفرمایان همیشه می ترسیدند که نیروی کار آنها در جای دیگری شغل بهتری پیدا کند. حقوق و مزایای بهتری پیدا کنید و در آن شغل جدید کار کنید.
قسمت دوم: امروز من تنها زندگی می کنم و خیلی ها مثل من تنها زندگی می کنند، البته خیلی ها ازدواج کرده اند و تشکیل خانواده داده اند، با اینکه جمعیت کشورمان زیاد شده است، اما در بین این خانواده ها کمتر فردی را می بینید که بچه های زیادی داشته باشد. ، اکثر آنها یک فرزند و در نهایت دو فرزند دارند، خانه ها کوچک و آپارتمانی است و بیشتر آنها مستاجر هستند و خانه شخصی ندارند، مستاجرانی که هر روز نگران اتمام قرارداد خود هستند به این فکر می کنند. زمانی که قرارداد به پایان می رسد، صاحبخانه چقدر می خواهد. خانه ای که در یک سال گذشته در آن زندگی می کند مانند خانه قبلی است، اما زمانی که قرارداد منقضی می شود، موجر در قرارداد جدید مبلغ بیشتری را به عنوان رهن و اجاره از مستاجر مطالبه می کند، این به معنای ارزش ملک است. مالک افزایش یافته است، اما ارزش پول مستاجر نه تنها افزایش یافته بلکه کاهش یافته است. واضح است که وقتی صاحبخانه پیش پرداخت و کرایه خانه را افزایش می دهد، بقال شیر و پنیر و کره را افزایش می دهد، قصاب قیمت گوشتش را افزایش می دهد، دکتر حق ملاقات بیمارانش را افزایش می دهد، همان برای نانوا می رود سبزی فروش محله، آرایشگاه دو خیابون بالاتر، راننده تاکسی، مخابرات، برق، آب، گاز، لبوفروش سر چهارراه، چرخ و فلک در خیابان و… همه اینها را افزایش می دهند. قیمت کالاها و خدمات خود را در حالی که همان کالا و خدمات به مشتریان ارائه می کنند. خوب، حالا به من بگویید که مصرف کننده در چنین شرایطی چه باید بکند؟ آفرین، حق با شماست. باید شغل دوم یا شاید شغل سوم و شاید هم شغل چهارم پیدا کند اما وقتی جمعیت زیاد می شود و همه دنبال کار می گردند آیا چنین شغل هایی پیدا می شود؟ چه جالب! گفتیم «همه دنبال کار هستند»، این جمله معنای «بی کار» را نمی دهد؟ وقتی کار نیست یعنی کارفرما نگران رفتن کارمند نیست چون می داند کارمند می خواهد زندگی اش را بگذراند به همین دلیل کارش را رها نمی کند، اینجاست که کارفرما روی کارش می نشیند. صندلی و “همینطور” هوس می کند که حقوق از تعداد کارمندان کم کند، آخر ماه در حالی که حقوق کارمندان پرداخت شده و آقای رئیس پشت میزش نشسته است، صدای در زدن به گوش می رسد و در زدن؛ “هی، در را می زنند، بگو کی می تواند باشد؟” در باز می شود و دو سه نفر از کارمندان جگردار وارد می شوند و می گویند: سلام آقای رئیس ببخشید مزاحم شما شدم، می خواستیم به شما بگوییم که اشتباه کردیم و حقوق ما در این ماه کم است؟ کارفرما لبخند شیرینی بر لبانش می نشاند و می گوید: اشتباه هیچ کدام از کارکنان این شرکت. می گویند: پس چرا حقوق ما در این ماه کم شده است؟ کارفرما می گوید: فقط این ماه نیست، از این ماه به بعد حقوق شما همان می شود، اما کمتر. می گویند: چرا؟ میگه: همینطور الکی دیدم حقوقت زیاده کم کردم کاری نمیکنی من فقط یه لطفی بهت میکنم. می گویند: خب زندگی ما اینطور نیست، نمی توانیم کار کنیم. می گوید: اشکالی ندارد، من برای تو کار را رها می کنم، اگر نمی توانی، خداحافظ، به جای تو یک نفر دیگر را استخدام می کنم. وقتی چنین اتفاقی می افتد، وقتی جمعیت زیاد می شود و چنین اتفاقی می افتد، وقتی کار نیست و چنین اتفاقی می افتد، بوی ناامنی شغلی می آید و این ناامنی شغلی به کارگر می گوید: «ولش کن، بگذار برود. حقوقم را کم کن، باید دست از کار بکشم، راه دیگری نیست». در چنین شرایطی نه میتوانی خانه داشته باشی، نه میتوانی پسانداز کنی، نه میتوانی به مسافرت بروی، نه میتوانی حتی یک ماشین بخری، چه برسد به اینکه دو ماشین بخری، حاجی بودن. سلیمیان در چنین شرایطی سخت نیست اما غیرممکن است، البته هزینه های معنوی مانند سال های قبل است، اتفاق می افتد اما حجم آن بسیار کاهش می یابد یا چند نفر پول خود را کنار هم می گذارند و به صورت گروهی خرج می کنند، در حالی که در سال های گذشته را هر کدام به صورت جداگانه گذرانده اند، اما امسال این دغدغه ایجاد شده است که «از کجا بیاورم؟» ایجاد شده است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت.
قسمت سوم: یادمه قدیم ها که مشهد مقدس می رفتیم، وقتی برای گشت و گذار و خرید به بازار رضا می رفتیم، تنها چیزی که نمی توانستیم بخریم زعفران بود که آنقدر گرون بود که فروخته می شد. به صورت مقکلی (حتی نصف مقکالی). همه زعفران میخریدند و بقیه میگفتند: مهمانی خیلی غنی است. اما امروز با شرایطی که از قدیم بر پشت ماست، هرکس هر چیزی بخرد (نه فقط زعفران)، دیگران می گویند: مهمانی خیلی پولدار است. از زعفران حرف نزنید، چند نفر جمع شوند و پولشان را جمع کنند تا یک مثقال زعفران بخرند. تعجب می کنم از کار این اقتصاددانانی که می نشینند و بحث می کنند و تجزیه و تحلیل می کنند، می افزایند، کم می کنند، ضرب و تقسیم می کنند تا بفهمند آیا واقعاً در کشور ما تورم وجود دارد یا مردم دچار توهم هستند و می گویند همه چیز گران است، ما باید در خدمت این اقتصاددانان محترم باشد. بگم که: «عزیزان چرا لقمه را دور گردنتان میپیچید که بفهمید تورم هست یا نه، که این همه محاسبات ندارد، خیلی راحت میتوان فهمید که در کشور تورم هست یا نه. اگر قیمت یک مثقال زعفران به قیمت یک پنت هاوس در تهران باشد، به اضافه چند ماشین لوکس، به اضافه یک ویلا رو به جنگل و دریا در شمال، به اضافه یک حساب بانکی کامل، به علاوه یک نمایشگاه ماشین بسیار بزرگ و یک فرش فروشی عریض و طولانی در بهترین جاها به اضافه یک سفر هر چند ماه یکبار به خارج از کشور علاوه بر زندگی در بهترین شرایط ممکن یا حتی اگر قیمت زعفران یک مثقال بالاتر از تمام مواردی که ذکر کردیم باشد. قطعا در آن کشور تورم وجود دارد، تورم وحشتناکی، پس در حالی که پنهان است، آگاه نباشید و بدانید که خورشید و ماه را می توان پشت ابر پنهان کرد، اما چنین تورم اژدهایی را می توان پشت ابر پنهان کرد. ابری که آسان است، پشت هیچ دیواری.