فرهنگ و هنر

در کوچه‌های آشتی کنان یزد

دیدار و گشت و گذار در کوچه و پس کوچه های شهرهایی چون قندهار و سمرقند و بخارا و کابل همیشه یکی از آرزوهای شیرین من بوده است تا روحم بر روحشان مسلط شود و اظهار آشنایی و وجودم بوی کاه را استشمام کند. و هوای زندگیشان برای به تصویر کشیدن ایران بزرگی که هنوز هست […]

دیدار و گشت و گذار در کوچه و پس کوچه های شهرهایی چون قندهار و سمرقند و بخارا و کابل همیشه یکی از آرزوهای شیرین من بوده است تا روحم بر روحشان مسلط شود و اظهار آشنایی و وجودم بوی کاه را استشمام کند. و هوای زندگیشان برای به تصویر کشیدن ایران بزرگی که هنوز طوفان های روزگار از هم پاشیده نشده بود، ایرانی که همچون یوزی قدرتمند در پهنه وسیعی از منطقه سربلند و استوار ایستاده بود و اقتدار ذاتی آن رویا را به یک رویا تبدیل کرده بود. کابوس در چشم بادیه نشینان همسایه اش. آن قلمرو وسیع آریایی مانند یک واحد جغرافیایی-فرهنگی وسیع منتهی به
برای ایجاد هویت ایرانشهری استفاده شد.
نه، پرسه زدن در آن کوی ها و بارزون ها غیرممکن شده است. تورم که جزء لاینفک اقتصاد بیمار ما شده است، رویاها را بر باد داده است و رویای قدم زدن در خیابان های قندهار، بخارا، سمرقند و کابل را باید دید. برای آرام ساختن دل و رویاهایش قدم به بافت قدیمی یزد بگذارد و در کوچه های باریک پرپیچ و خم یزد سرگردانی بیننده و اندیشه آفرین را دنبال کند. باید به آنجا رفت تا تاریخ و هویت ایرانشهری را به یاد آورد.
قدم به کوچه پس کوچه های خیابان های تاریخی شهرم می گذارم: شهری کهنسال و ریشه دار در خاک تشنه ای که هر خشتش عصاره ای است از اندام زنان رنج کشیده و مردان زحمتکشی که در طول تاریخ شاهد بازی های روزگار بوده اند. از گذرگاه های خشت و گلی و روستاهای منزوی می گذرم که هر خشت و خشت آن مانند آینه است.
هزار ساله رازهایی در پس غبار قدیمی خود نهفته است. خاک رس و کاه خشک شده با زبانی تاریخی و رمزی صحبت می کنند. اجزای بافت قدیمی حافظه ای عالی دارند، گویی هر لحظه از زندگی خود و تجربیات زیسته ساکنانشان را با کوچکترین جزئیات در اعماق خاک خود ثبت می کنند.
انجام داده اند


خشت‌ها شاید هفتصد و هشتصد سال قدمت داشته باشند و در زمان ایلخانیان به شکل سفال‌های سخت‌کوشی قرار می‌گرفتند، اما عناصر گلن آندر در چرخه‌ی مکرر زمان، تاریخ را با خود به ارمغان آورده‌اند. هر یک از این مولفه ها با خوشحالی مزایای حاصل از اعمال حاکمان خردمند خود و نیز رنج های ناشی از سبک های مغزی دیگر حاکمان را در حافظه خود به یاد می آورند.
باید در کوچه های تاریخی در سکوت قدم زد و به زندگی های گذشته فکر کرد. در هر دوره ای از تاریخ که سایه آبادانی به خاطر اندیشه های انسانی حاکمان یزد بر سر این کشور می افتاد و یا زمانی که نااهلانی چون قاجار و دست نشاندگان او بر آن حکومت می کردند و بخت سیاه همنشین مردم عادی بود. در هر دوره ای، صدای مرگ و زندگی، ناله غم و خنده شادی، بارها از دل خانه ها تا گوش کوچه ها طنین انداز شده است. کوچه های شهر با صدای ناله بی جان مردمی که با قحطی های گاه و بیگاه شهر دست و پنجه نرم می کردند، آشناست، همان طور که صدای هجوم ماماها به خانه ای و به دنبال آن گریه نوزاد را به یاد می آورند. و شادی مردم در خانه. یا صدای بازماندگان آن مرحوم.
به هر حال خیابان های شهر تاریخی ما بازتاب زندگی های تاریخی است. زندگی مردمانی که روزگاری در زیر یوغ فرمانروایان خداگونه و تازیانه خورشید جهنمی صحرا کار می کردند، با غم و شادی می گذراندند و پنهانی و آشکار عشق می ورزیدند و به ذهن هیچ یک از اربابان و رعایا خطور نمی کرد که روزی در چنگال مرگ گرفتار می‌شوند و در خاک فرو می‌روند و خاک رس می‌شوند تا شهری بسازند که بعداً به اولین شهر سفالی جهان تبدیل شود و به میراث ماندگار بشریت تبدیل شود.
آری شادی ها و سختی ها و رنج های گذشته در بدنه های سفالی شهر نهفته است تا رهگذران معاصر با گذر از این کوچه ها آن را حس کنند. اینها عشق‌هایی است که نیاکان ما پرورش داده‌اند – به وطن، به زندگی و به همنوعان خودمان – که مانند عطر خوش کاه از قدیم الایام در دل ما راه یافته است تا خشت این میراث کهن را دوست بداریم و رشد کنیم. ریشه در خاکش دارد تا هیچ نامهربانی و ناملایمی نتواند ما را به فکر ترک وطن ترغیب کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا