ترندهای روز

روایت پسر جوان از قتل دختر رزمی‌دار در قفس توری

پایگاه خبری تحلیلی افق میهن (ofoghmihan.ir):

پسر جوان در حالی که به آینده تاریک خود فکر می کرد این جملات را به زبان آورد. بعد از بازسازی صحنه «مرگ در قفس تور» گوشه باشگاه رزمی نشسته بود و مدام می پرسید حالا چه می شود؟ وی همچنین به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره ماجرای خود و نحوه آشنایی با این دختر رزمی کار پاسخ داد.

* نام شما چیست؟

شهروزی

*چند سالته؟

من متولد ۱۳۸۰ هستم.

شغل پدرت چیست؟

پدرم مهندس عمران است.

* چقدر درس خوانده اید؟

من ترم آخر شهرسازی دانشگاه آزاد مشهد هستم.

چه ورزشی انجام می دهید؟

الان در رشته کیک بوکسینگ کار می کنم اما از کودکی در رشته های تکواندو، کاراته، دفاع شخصی و بوکس هم کار کردم.

*یعنی فقط به ورزش های رزمی علاقه داشتید؟

نه! در فوتسال هم خوب بودم و به همین دلیل در چند تیم فوتسال حضور داشتم.

وضعیت مالی پدرت خوبه؟

نه! طبیعی است اما پدرم به دلیل کهولت سن نمی تواند کار کند.

خواهر و برادر داری؟

من یک خواهر و یک برادر دارم.

* پس دوران کودکی و نوجوانی خود را فقط با ورزش سپری کردید؟

نه! من از ۱۳ سالگی برای تامین هزینه های تحصیلم کار می کردم. من از جوشکاری و اغذیه فروشی تا کار در مزارع زعفران و خربزه را تجربه کرده ام.

* شما مشهدی هستید؟

من متولد مشهد هستم اما در تایباد بزرگ شدم چون شغل پدرم ایجاب می کرد در شهرهای مختلف زندگی کنیم.

* به شهرسازی علاقه داشتید؟

در سال ۱۳۷۷ که در آزمون سراسری شرکت کردم با رتبه ۱۰۰۰۰ در دانشگاه گرگان پذیرفته شدم اما به دلیل هزینه ایاب و ذهاب نتوانستم به استان دیگری بروم. در همین حین پدرم در مشهد پروژه ای را مدیریت می کرد و از من خواست که به مشهد بیایم. و ادامه تحصیل در رشته شهرسازی در دانشگاه آزاد چون در آن شرایط می توانست بخشی از هزینه تحصیل من را بپردازد. من هم مجبور شدم برم دانشگاه آزاد.

* یعنی مشکل مالی نداشتی؟

چرا در زندگی فقط با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کردم؟ وقتی ترم دوم دانشگاه شروع شد، ویروس کرونا شیوع پیدا کرد و پدرم هم از کارش اخراج شد، بنابراین من ۳ ترم مرخصی اجباری گرفتم تا در بازار کار کنم.

* در مشهد خانه مجردی داشتید یا خوابگاه بودید؟

ابتدا در خوابگاه دانشجویی بودم اما بعد از کرونا که برای ادامه تحصیل به مشهد برگشتم در مغازه های مختلف مشغول به کار شدم و حتی نظافت منزل را انجام دادم تا اینکه یک خانه سیار ۲۲ متری اجاره کردم که حتی یک خانه هم نداشت. دستشویی چون پدرم بیکار بود و نمی توانست. به من کمک کن اما سعی می‌کردم زندگی‌ام را تامین کنم.

چه شد که به باشگاه هنرهای رزمی آمدید؟

به دلیل سابقه ورزشی ام دنبال مربیگری در ورزش های رزمی بودم تا بتوانم فرد موفقی باشم! این بود که وقتی به باشگاه چهارراه میلاد آمدم، مالک باشگاه قول داد در مدت کوتاهی به من مدرک مربیگری بدهد.

*اما در این باشگاه پسری نبود، همه دانش آموزان دختر بودند؟

من نمی دانم! قبل از من چگونه و با چه کسانی تمرین کردند؟ اما صاحب باشگاه عیب های ما را پیدا می کرد.

* چطور با «سارا» (درگذشته) آشنا شدید؟

من با او در اینستاگرام آشنا شدم. او عکس پروفایل من را دیده بود و به من علاقه داشت. بعد از ارسال چند پیام آنلاین، قرار گذاشتیم و چند بار بیرون رفتیم. بعد از من خواست که در باشگاه تمرین کنم! من هم با او تمرین کیک بوکسینگ می کردم تا اینکه ۱۰ روز قبل از این حادثه دلخراش او را به مادرم معرفی کردم اما متاسفانه در حین تمرین چنین اتفاقی افتاد وگرنه قصد کشتن او را نداشتم!

* تصاویر و فیلم هایی از تمرینات رزمی شما و آن دختر ۲۲ ساله در فضای مجازی وجود دارد که پوشش مناسبی ندارید؟

در ورزشگاه کمتر از کلاه ایمنی و سایر تجهیزات ایمنی استفاده می کردیم. «سارا» آن تصاویر تمرینی را در فضای مجازی منتشر کرد.

* دختر دیگری را دوست داشتی؟

به یکی از اقوامم علاقه داشتم چون از نوجوانی دوستش داشتم. به مادرم هم گفته بودم، اما پسر پولداری که معلم بود به خواستگاری او آمد و برای پول با او ازدواج کرد. حدود یک سال پیش که از همسرش طلاق گرفت، امیدوار بودم دوباره با او ازدواج کنم، اما او با یک جوان پولدار دیگر ازدواج کرد و من بسیار ناامید شدم.

* پشیمانی؟

کاش در زندگی راه درست را می رفتم و با این همه سختی و رنج، برای رسیدن به آرزوهایم کاری نمی کردم! الان هم از مرگ آن دختر خیلی ناراحتم و نمی دانم این اشتباه به کجا می رسد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا