زندگیام یکنواخت شده بود، تصمیم گرفتم سارق شوم
چرا دزدی می کردی؟
همه چیز پول نیست. وقتی مردم چیزی در دست دارند؛ دیگر لذتی برای آنها وجود ندارد و به دنبال لذتی جدید هستند. شاید داشتن یک ماشین معمولی برای فردی با سطح مالی پایین بسیار لذت بخش تر از داشتن یک ماشین مدل بالا برای من باشد.
* یعنی دلیل سرقت های شما نیاز مالی نبوده است؟
نه نیاز مالی نداشتم. چون زندگی من یکنواخت شده بود، تصمیم گرفتم هیجان را وارد زندگی ام کنم.
* احساسی را که می گویید چگونه وارد زندگی خود کردید؟
با وحید در اینستاگرام آشنا شدم. عکس های جالبی که در صفحه اش گذاشت توجه من را جلب کرد.
عکس هایش چه ویژگی هایی داشت؟
او پسری بود که علیرغم اینکه به نظر می رسید وضع مالی خوبی ندارد، دندان های لمینت داشت، بینی اش را عمل کرد و حتی لباس های دیزاین به تن داشت. اما طرز حرف زدنش و عکس هایی که گذاشت این حس را به من داد که زندگی متوسطی دارد.
*حدس شما درست بود؟
آره. کم کم به هم پیام دادیم و بعد تلفن زدیم. چند بار قرار گذاشتیم و بیشتر با هم آشنا شدیم.
وحید چه چیزی برای شما جذاب بود؟
بعد از اینکه مدتی با هم بودیم، وقتی به دوستانش پیوستم حالم خوب بود. وحید خودش آدم جالبی به نظر می رسید و یک روز از او پرسیدم پول این همه خرج را از کجا می آوری؟ گفت: دزدی.
* وقتی متوجه این ماجرا شدید، به دوستی با او ادامه دادید؟
دقیقا. چون وحید کسی بود که زندگی من را تغییر داد و من را از آن زندگی خسته کننده بیرون آورد. به همین دلیل نتوانستم دوستی مان را با او تمام کنم. وقتی پیشنهاد داد با هم دزدی کنیم هیجان بیشتر شد و من هم قبول کردم.
*وقتی می خواستی دزدی کنی نترسیدی؟
من می ترسیدم، اما هیجان قوی تر از ترس بود. البته من از تمام سرقت ها گذر نکردم. دزدی ها با موتور مدل بالا کار من بود. این را هم بگویم که از دزدی ها پولی به من نرسید، یعنی از وحید خواستم به من سهم بدهد چون واقعاً به پول نیاز نداشتم.
*آیا می دانستید یکی از بازنده ها یک والیبالیست معروف است؟
نه ما به چهره بازنده ها نگاه نمی کنیم. اون موقع انقدر استرس داریم که هدف فقط گرفتن گوشیه و موقع دزدی هم قیافه همه مالباختگان یکیه.