زن ۲۷ ساله چرا کارتنخواب شد؟
این زن گفت: من در مشهد به دنیا آمدم و در خانواده ای فقیر در حاشیه شهر به دنیا آمدم. پدرم ۵ دختر دارد که همه آنها را به سختی بزرگ کرد به همین دلیل سعی کرد دخترانش را با اولین خواستگار به خانه شانس بفرستد. در آن زمان ۱۶ ساله بودم که بدون اینکه بدانم ۱۰ سال اختلاف سنی داریم با یکی ازدواج کردم. من معنی عشق را نمی فهمیدم و علاقه ای به او نداشتم، وقتی اعتراض کردم با برخورد شدید پدر و مادرم مواجه شدم و حق اعتراض نداشتم. اما از طرفی شوهرم آدم چاق و شهوتی بود. خلاصه بعد از حدود ۴ سال زندگی مشترک صاحب یک دختر شدیم اما هر از چند گاهی احساس می کردم شوهرم هیچ علاقه ای به من ندارد.
وقتی موضوع را با مادرم و خواهران بزرگترم در میان گذاشتم، به جای ارائه راه حل مناسب، آنها خندیدند و گفتند: نمی توانی شوهرت را تنها بگذاری و مشکل خودت هستی! مدتی گذشت که متوجه تماس های مشکوک حمید شدم. او ابتدا منکر رابطه با زن دیگری شد اما وقتی رابطه نامشروعش را به او ثابت کردم با غرور به چشمانم نگاه کرد و گفت: «دیگر به تو اهمیتی نمی دهم و برای خودم زن دیگری پیدا کردم. ” از آن تاریخ به بعد خیلی دیر به خانه آمد و نفقه و مخارج مرا نداد. حتی زمانی که برای تولد فرزند دومم در بیمارستان بودم و دکتر بعد از ۲ روز ترخیصم را اعلام کرد، حمید برای تسویه هزینه های بیمارستان نیامد و ۱۰ روز در بیمارستان ماندم تا اینکه پدرم ناراحت شد و مرا مرخص کرد. از بیمارستان با پرداخت هزینه ها انجام داد
بعد از این، زندگی برایم خیلی سخت شد و اعصابم ضعیف شده بود. از طرفی افسردگی پس از زایمان هم تاثیر عجیبی روی احساسات و رفتارم گذاشت تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم شروع به مصرف مواد کردم و از همان ابتدا وارد مواد شیشه ای صنعتی شدم. فکر می کردم داروها به عنوان یک مسکن بسیار قوی عمل می کنند، اما طولی نکشید که زندگی ام سیاه شد و راه بدبختی و بدبختی را شروع کردم. حالا حتی حوصله و توان مراقبت از بچه هایم را هم نداشتم. شوهرم از من طلاق گرفت و فرزندانم را از من گرفت. من از آنها اطلاعی ندارم اما فکر می کنم یکی از بچه ها را به مادرشوهرم و بچه دیگر را به خواهرشوهرم داد تا از آنها مراقبت کند زیرا او هم در زمینه مواد مخدر صنعتی فعالیت می کند. و مکان خاصی ندارد. من هم برای تامین هزینه های اعتیاد به خیابان ها و کوچه ها رفتم و روزهای تلخی را با جمع آوری زباله از کیسه های زباله می گذرانم اما این بار بسیار متاسفم و دوست دارم به روزهای قبل از اعتیاد برگردم ای کاش… ..
به دلیل پشیمانی این زن معتاد، با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده (رئیس کلانتری رسالت مشهد) به مراکز ترک اعتیاد اجباری معرفی شد تا شاید این بار به زندگی سالم خود بازگردد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی