سرنوشت ثریا، کراش سابق آقا پارسا، غمانگیز شد
در میان اتفاقات پیچیده آخر شب، شاید سرنوشت یک نفر به غم انگیزترین شکل ممکن رقم خورد. در مورد ثریا شمس آبادی صحبت می کنیم. مادری که در نهایت همه چیزش را از دست داد و تقریباً حداقل در سه قسمت آخر سریال، اشک و اشک می ریخت.
نقش ثریا را سحر گلدوست بازی کرد. در مورد گلدوست می توان گفت که تا حد زیادی با این نقش کنار آمد و توانست دنیای یک زن مطلقه را به مخاطبان عرضه کند. زنی که عمر خود را با پرورش زالو، تربیت فرزندش می گذراند و سرنوشت زمانه اش او را به حاشیه تهران کشاند، اما ویژگی شخصیت ثریا این بود که لایه های درونی او مبهم ماند. معلوم نیست واقعاً بهنام را دوست داشت یا او را پلی برای ادامه زندگی در شرایط فعلی می دید. هر چه که هست با بقایای احساساتی که در میان این همه رنج باقی مانده بود وارد زندگی بهنام شد تا گره زندگی اش تیره تر از همیشه شود.
قربانی یک رابطه نابهنگام؟
رضا صائمی روزنامه نگار و منتقد سینما درباره شخصیت ثریا می نویسد: و اما ثریا… «ثریا شمس آبادی» که شاید پیچیده ترین شخصیت داستان «در انتهای شب» باشد. برخی او را فردی ساده و راحت می دانند و برخی دیگر او را بسیار مهربان و ملایم می دانند. برخی او را مظلوم می بینند و برخی او را محکوم می کنند. تناقضات و دوگانگی های خود او بر این تفاوت در قضاوت ها افزود. مثلاً به ماهی گفت: «من با بهنام کاری ندارم، نگران نباش، اما نه تنها در خیال، بلکه در واقعیت همچنان عاشق بهنام بود و می خواست با او صحبت کند. ” از یک طرف، به نظر میرسید که او یکی از آن هنگآپهایی باشد که از آب گل آلود ماهی میگیرند و به عشق لاس میزنند.
از طرفی ساده و ناخودآگاه به نظر می رسید که تنها چوب سوخته به نوشابه ای رمانتیک تبدیل شد. در محاسبه و بسط این دوگانگی ها به نظر من قربانی بوده است نه قلتاق. قربانی زندگی و عشق نشو. قربانی نادیده گرفته شدن و انکار شدن. انکار مصائب او برای انسان توهین و تحقیر است. میل به مهربانی وقتی با ظلم و ناامیدی همراه باشد انسان را به دنبال مهربانی می اندازد. ثریا با محبت بود و این خودشیفتگی و خودشیفتگی پنهان بهنام را تحت تأثیر قرار داد به طوری که در یک آشفتگی روحی و روانی جذب یکدیگر شدند.
ثریا بیش از اینکه آواره کسی باشد، آواره هیچکس و عجز خودش بود. بیش از آنکه آب نی باشد، به هر آب باریکی می چسبد تا از تنهایی اش فرو بریزد. به قول ماهی نمی دانیم در تنهایی آدم ها چه می گذرد تا بتوانیم راحت قضاوتشان کنیم. آدم در پیله تنهایی اش حتی ممکن است تا مرز ناپاکی برود یا برعکس خودش را تهذیب کند… درد ماهی از رابطه ثریا با بهنام نبود، به خاطر چیزی بود که بهنام در ثریا دید که ندید. در او… و آن چیز قطعاً چیزی از نور بود، نه تاریکی. وگرنه ماهی به او رحم نمی کرد، حیف نیست. ثریا البته با آن لحن و فحاشی گاهی آدم را به هم می ریزد، اما خام نبود.
از کودکی در حصار محرومیت ها و بی مهری ها زندگی کرده و قربانی عاطفه های بیمارگونه شده است. گاهی زخم های زندگی نکردن آنقدر عمیق است که انسان را یا ظالم می کند یا محتاج ترحم. گرچه رابطه آنها چیزی جز زخم بر جای نگذاشت، اما وابستگی ثریا به بهنام قابل چشم پوشی نبود، اگر داشت گردنبند را به او پس نمی داد. آنها قربانی یک رابطه بد بودند. به قول آن افسر آزمون رانندگی: «یک اشتباه کوچک در زمان و مکان نامناسب ممکن است منجر به فاجعه شود». گاهی یک لغزش کل مسیر را لغزنده می کند و انسان را در سراشیبی قرار می دهد. به قول صائب تبریزی: خشت اول مثل معمار کج است…دیوار کج تا ثریا می رود.
نظر بینندگان سریال در مورد او چیست؟
راوی نوشته است: ثریا بیچاره برای مرد همسایه غذا می پزد و با هم در خانه او شام می خورند، اما او احساس ناراحتی می کند. او می داند و نمی داند چرا آنجاست. ماهی از بهنام جدا می شود اما حلیم را برای او می گیرد و به زن همسایه که پیراشکی می آورد حسادت می کند.
محمد از بازی گلدوست تمجید کرد: به نظر من بازی خوب سحر گلدوست نقش او را باورپذیر کرد.
اما شاپور شخصیت ثریا را خطرناک توصیف می کند: ثریا نماد آدم هایی است که در شرایط سخت زندگی می کنند نه تنها شخصیتشان را اصلاح نکرده، بلکه تمام آن عقده های حقارت و شکست ها را مانند خنجری پنهان با خود حمل می کنند و خیلی پنهانی از آنها استفاده می کنند تا هر کجا که می خواهند دیگران را آزار دهند. مواظب زندگیت باش
و دختر آسمان: ثریا و بهنام یک درد مشترک دارند. هر دوی آنها زخمی از رابطه کنترلی بیرون آمدند، حالا می خواهند از آن رابطه برگردند. این کار بسیار سختی است زیرا آنها درک می کنند که چقدر ضعیف و وابسته هستند، اما این بار نمی خواهند اشتباه کنند. گیج اما به دنبال راهی برای زندگی بهتر.