طلاق از مردی که بیشتر وقتش را با خانوادهاش میگذراند
* چند وقت است که با همسرتان اختلاف نظر دارید؟
ما فقط در ۶ ماه اول زندگی خیلی راحت بودیم. بعد از آن همیشه اختلاف نظر داشتیم.
* چطور با هم آشنا شدید؟
در دانشگاه با هم آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم در آنجا ازدواج کنیم.
آیا خانواده ها موافقت کردند؟
در ابتدا مشکلاتی وجود داشت، اما وقتی پدر و مادرم دیدند من می خواهم این زندگی را شروع کنم و مصمم شدم، دیگر چیزی نگفتند.
* چه مشکلاتی داشتی؟
پدر و مادر سهیل گفتند پولی برای عروسی و کمک به ما ندارند. گفتند خود سهیل بلد است این پول را تامین کند. سهیل گفت چون راضی نیستند این را می گویند. منم گفتم عروسی و خرید و این چیزا رو نمیخوام.
* کمکی به شما نشد؟
پدر سهیل خانه ای داشت که به ما داد تا در آن زندگی کنیم و من حاضر شدم بدون عروسی و مراسم به خانه شوهرم بروم. فکر می کردم با این کار زندگی راحتی خواهم داشت و اگر دختر خوبی باشم از من قدردانی می کنند اما اشتباه کردم.
اختلاف از کجا شروع شد؟
من و سهیل هر دو برای زندگی مان زحمت کشیدیم، اما سهیل آنقدر به خانواده اش اهمیت می داد که مرا فراموش کرد.
*بیشتر توضیح دهید که بین شما چه گذشت؟
او همیشه در کنار خانواده بود، اگر خواهرانش کار داشتند، او بود. او تمام کارهای پدر و مادرش را انجام می داد. اگر می خواستند سفر کنند ما هم برویم. ما اصلا با هم نبودیم. چند روزی بود که شوهرم را ندیدم. این مسائل باعث شد اختلاف بین ما بالا برود.
آیا هر دو از طلاق راضی هستید؟
طلاق یک رویداد رضایت بخش نیست، اما دیگر یک گزینه نیست. بیشتر از این نمیتونم تو زندگیم بگذرم