طلاق به خاطر اختلاف بر سر محل برگزاری جشن عروسی
این دختر ۲۸ ساله با بیان اینکه ای کاش مشاوره قبل از ازدواج را جدی می گرفت، در ادامه داستان خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من آخرین فرزند خانواده بودم و بعد از اتمام کار. دبیرستان، دوم به کارگاه مادرم رفتم و برای تامین مخارج زندگی ام با او کار کردم. در این سال ها خواستگاری داشتم اما هیچ کدام مورد تایید من و مادرم نبود تا اینکه در ۲۴ سالگی «نادر» به خواستگاری ام آمد و من در همان نگاه شیفته نگاه های زیبایش شدم.
هر چند خانواده «نادر» در مورد خرید لوازم و حتی جهیزیه انتظاراتی داشتند که برخلاف میل من و مادرم بود، اما نمی توانستم از این جوان خوش تیپ چشم پوشی کنم! در واقع رویاها و آرزوهایم به حقیقت پیوست و خودم را با لباس عروسی زیبا دیدم که در یکی از تالارهای مجلل پذیرای مهمانان هستم. به این دلیل بود که با وجود مخالفت اطرافیانم اصرار به ازدواج با «نادر» داشتم و جواب مثبت دادم. شاگرد آهنگری بود و کار ثابتی نداشت اما من چیزی ندیدم و باور داشتم که خیلی زود مهارت های فنی پیدا می کند و با هم زندگی می کنیم! خلاصه مراسم عقد در حالی برگزار شد که برادر بزرگتر نادر همزمان از پله های دادگاه بالا و پایین می رفت تا نامزدش را طلاق دهد. خانواده نادر مدعی شدند که همسر هومان به او خیانت کرده و دیگر نمی توانند با هم زندگی کنند. من هم این ادعا را باور کردم و منتظر بودم یک روز جشن عروسی خودمان را بگیریم. حدود ۴ سال از نامزدی ما می گذرد و در این سال ها همیشه اختلافاتی بین من و مادرشوهرم وجود داشت تا جایی که “نادر” نمی توانست در فضای متشنج خانواده اش زندگی کند و بیشتر روزها را در ما می گذراند. خانه در این مدت «نادر» یک تعمیرگاه بزرگ اجاره کرد و آن را تعمیر کرد.
من هم تمام جهیزیه ام را با درآمد خیاطی ام خریدم و منتظر مراسم عقد بودیم تا به خانه خودمان برویم اما بر سر محل جشن با هم اختلاف داشتیم. به میل دوران نوجوانی ام می خواستم جشن عروسی را در یکی از تالارهای مجلل مشهد برگزار کنم، اما «نادر» معتقد بود باید در شهر جشن بگیریم تا مهمان ها برای رفت و آمد دچار مشکل نشوند! این موضوع کم کم لجباز شد و مادر «نادر» نیز با درخواست من مخالفت کرد تا جایی که «نادر» را به طلاق برانگیخت. طولی نکشید که «نادر» درخواست طلاق داد و گفت: دیگر مراسمی نمی بینی! تازه فهمیدم اختلاف برادر بزرگتر نادر و همسرش هم ناشی از دخالت مادرشوهرم بوده و حالا بعد از گذشت ۴ سال از نامزدیمان به مرز طلاق رسیده ام در حالی که نادر از من می خواهد. مهریه ام را ببخش اما ای کاش…
با توجه به این حادثه و با صدور دستور ویژه سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری نجفی مشهد)، معاینات روانشناختی و اقدامات مشاوره ای برای پیشگیری از طلاق در مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی