طلاق می‌خواهم چون شوهرم پسرم را از من گرفت
* سال هاست که با هم زندگی می کنید. چرا الان تصمیم به طلاق گرفتی؟
این تصمیم من است. سعید نمی خواست جدا شود. اما من اصرار کردم.
* چرا می خواهید جدا شوید؟
من دیگر انگیزه ای برای ماندن در این زندگی ندارم. تمام زندگی من پسرم بود که سعید او را از من گرفت.
*چرا ؟
شوهرم پسرم را به زور به خارج فرستاد. او معتقد بود پسرم پوریا آینده ای در ایران ندارد و باید برود. ما فقط یک پسر داشتیم. بعد از رفتن او، زندگی من تباه شد. هر روز غمگین و بد بودم، اما خوشحال بودم که پسرم در جایی از این دنیا زندگی میکرد تا آن حادثه تلخ.
*چی شد؟
پسرم تصادف کرد و فوت کرد. او در تبعید مرد و من شوهرم را مقصر می دانم.
* چرا شوهرتان را مقصر می دانید؟
چون او این کار را با من کرد. پوریا را مجبور به مهاجرت کرد. پوریا نمی خواست برود. اگر پوریا ایران بود الان زنده بود.
*چرا فقط یک فرزند دارید؟
بعد از پوریا مریض شدم و دیگر نتوانستم بچه دار شوم. تمام زندگیم پوریا شد و سعید باعث شد او را از دست بدهم.
پسرت بیرون چیکار میکرد؟
او دانشجو بود. او در ایتالیا تحصیل می کند. بعد تصادف کرد. دو روز در کما بود و بعد فوت کرد. من اصلا نتوانستم پسرم را ببینم.
فکر می کنی با جدایی از شوهرت همه چیز درست می شود؟
من و سعید مدت هاست که طلاق عاطفی داریم. از زمانی که پوریا از ایران رفت، ارتباط ما تقریباً قطع شد. ما فقط در یک خانه زندگی می کردیم و کاری به هم نداشتیم، حالا دیگر بهانه ای برای با هم ماندن نداریم.
