طلاق میخواهم چون شوهرم گوشوارمام را فروخت تا برای مادرش هدیه بخرد
این زن وقتی مقابل قاضی دادگاه حاضر شد، درباره داستان زندگی خود گفت: ۸ سال است که رفتار شوهرم را تحمل می کنم و حرفی نزدم. اما صبر من تمام شده است. او همیشه خانواده اش را به من ترجیح می دهد و در مقابل آنها مرا تحقیر می کند. از اول زندگیم جلوی آنها مرا کوچک می کند. با شوخی های بیهوده ای که خانواده ام به من می خندیدند. رفتار و حتی ظاهرم را مسخره می کرد و اگر اعتراض می کردم آدم بی ادبی می شدم; سعی کردم سکوت کنم و چیزی نگویم. در هر مناسبتی اولویت با خانواده اش بود. مثلاً برای تولد خواهر یا مادر یا پدرش باید از چند روز قبل بهترین جشن و بهترین هدیه را تدارک دیده باشد. اما تولد من یک شب معمولی با یک هدیه معمولی بود. دلم برای این حقیقت تنگ شده که روزی روز تولدم مرا خوشحال کرد. اما خانواده اش همیشه تعجب می کردند. باز هم سکوت کردم و چیزی نگفتم. تا اینکه آخرین بار شوهرم کاری کرد که من دیگر طاقت او را نداشتم. به تولد مادرش نزدیک می شویم و او مدتی است که دست و پنجه نرم می کند. تا اینکه رفت و یک هدیه گران قیمت برایش خرید. خیلی تعجب کردم چون وضعیت مالی ما خیلی بد بود. وقتی فهمیدم گوشواره طلای مرا فروخته و برای مادرش هدیه خریده به شوهرم گفتم پول را از کجا آورده ای. خیلی شوکه شدم. بعدش دیگه نتونستم تحمل کنم تمام حرف هایم را به او گفتم و تصمیم گرفتم از این مرد خودخواه جدا شوم. حالا که خانواده اش را به من ترجیح می دهد، باید برود و با خانواده اش زندگی کند تا شادتر باشد.
شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم خیلی بهانه می آورد. کافی است با او شوخی کنم، چند روزی با من قهر می کند. او اغلب با بچه ها بازی می کند. دعوا راه می اندازد و از همه چیز عصبانی می شود. چند سال پیش برادرم را به طور ناگهانی از دست دادم. بعد از آن پدر و مادر و خواهرم به شدت افسرده شدند. به همین دلیل سعی کردم به نوعی آنها را خوشحال کنم تا شاید کمی به زندگی عادی برگردند. حتی بعد از گذشت چندین سال، مادرم هنوز افسرده است و من برای خوشحالی او دست به هر کاری می زنم. چند روز پیش که تولدش بود پول نداشتم. اما نمی خواستم به مادرم بگویم پول ندارم تا بیشتر ناراحت شود. برای همین گوشواره ای را که برای همسرم خریده بودم فروختم تا وقتی وضعیتم بهتر شد دوباره بخرم و دوباره بگذارم. اما او جنجالی راه انداخت. راستش من هم از رفتار همسرم خسته شدم.
در پایان قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه بعدی موکول کرد.