مهمانی گرم و صمیمی شهرام شبپره در تابستان داغ ایران
من از تابستان حمایت می کنم. همانطور که شما تابستان را کفر می گویید، ای کاش مرداد هرگز تمام نمی شد. با اینکه از بی تدبیری و حماقت حاکمان به دلیل قطعی برق و مشکلات پیش آمده ناامید شده ام، اما خود تابستان را دوست دارم. این مقاله که توسط سردبیر بهترین ها گردآوری شده است در ستایش تابستان است. هر کدام از ما در مورد آهنگی نوشته ایم که ما را به یاد تابستان می اندازد. با ما همراه باشید.
(در نشر روایات، دستخط مؤلفان محفوظ مانده است)
ایمان عبدلی شروع می کند: داستان به جایی برمیگردد به حدود هشت سالگی، ما به یک سفر به خانه خاله وسطم رفته بودیم، در دهکدهای ییلاقی با باغهای فراوان و کاهگل و صبحهای خنک تابستانی. خانه اش چند ایوانی است؟ تیر یک چوب همه جا نگه می داشت، شب ها بدون پنکه و هیچ چیز، همان جا و در گرما می خوابیدیم مرداد خب این یک نعمت بود. یک روز از سه روز آن سفر، یک جایی در روستا رفتیم تا یک پیک نیک داشته باشیم، مثلاً یک پیک نیک، آن روز تمام ۹۰ روز تابستان در آن بود. بازی، کباب، مادرم که جوان بود، پدرم که تمام دشت را در مشت داشت. در راه بازگشت با غم دنیا در دلم راننده آهنگی را نواخت که تا ابد مرا به یاد تابستان می اندازد: آه مسافری که به ایران می رود از طرف هزاران ایرانی… پایان از غم من مرداد با حس عجیب وطن پرستی آن آهنگ گره خورده بود. چرا ایران اینقدر عجیب است؟ تابستان با این سوال در ذهنم بلند شد، هنوز جوابی ندارم. حسرت وطن را از اوج یک تابستان از نوای صدای بی بدیل زنانه شروع کردم و تا آن روز پشیمانی پایانی ندارد.
تالیا احمدی درباره خاطرات شمال می گوید: کلا خانواده مامانم به خاطر شغل معلمی سه ماه تابستون مرخصی بودیم و خیلی رفت و آمد داشتیم. به طور کلی از یک شهر کوهستانی، عشق به دریا دیوانه مان کرد و بیشتر در شمال بودیم. از جایی که برادرم به سن نوجوانی رسیده بود و تقریباً در رده جوانان بود، ۳۰ ساله بود، در ماشین سوختیم، اما همه شجریان بود، او پدر است (خدا را شکر نمی کند. به ناپدید شدن ادامه دهید). ماشین پسرخاله ام ماشین شوهر خاله ام بود و ضبط ماشین پسر خاله ام اما موزیک ۶ و ۸ داشتند که تابستانی تر بود و من می خواستم در آن ماشین باشم چون اندی می خواند: «دختر ایرانی مثل گله است، چه یک رنگ و بو.” در نوجوانی از شجریان چیزی نمی فهمیدم اما الان در این دوره از زندگیم دوست دارم محکم در ماشین خودم باشم، فقط شجریان نه چیز دیگر.
المیرا فلاحیان در مورد مد تابستانی مورد علاقه اش گفت: دقیقاً یادم نیست کی و چند ساله بودم، اما از زمانی که خودم را پیدا کردم، دوست داشتم دامن بپوشم. دوست داشتم دامن های گلدار بپوشم و در خیابان راه بروم. از دیدن مردم به استایل رنگارنگ من لذت بردم. شبیه یک دسته اسمارتیز بودم که روی آسفالت سیاه خیابان راه می رفتند. تابستان برای من فصل دامن ها شده است. فصل باهوش شدن فصل خیره شدن. بنابراین با شروع تابستان، “بیا دامن را تا کن، شب را املا کن و آن را بشکن” را مرور خواهم کرد. این سال ها دیگر دامن نمی پوشم، اما هنوز به تابستان امیدوارم که هر دختری را در خیابان ببینم دامن پوشیده است. اسمارتیزهای متحرک راه می روند و «بیا چین چین نه دامن» با صدای خود شماعی زاده در ذهنم خوانده می شود.
علیرضا باقرپور درباره شب های تابستان گفت: تابستان یعنی پخش مسابقات سانسور شده از شبکه سه. یعنی تا آخر شب فوتبال ببینی. یعنی ضربه محکم ماکسی رودریگز به انتهای دروازه مکزیک. یعنی زیر یک پیچ و تبدیل شدن به دو پیچ و خلاصه تابستان های زندگی من از کودکی تا امروز با جشنواره های ورزشی گره خورده است. تیغ خورشید که دیگر نمی برد، به دل کوچه و خیابان می زدیم، اما شاید آهنگ مناسب به اینها ربطی نداشته باشد. مارتیک می خواند و شاید غروب تابستان چیزی کم داشت اما باز هم شیرین بود.
حسن قربانی: تابستان از کودکی برای همه مردم ایران و همچنین برای من رنگ و بوی خاصی داشته است. که بعد از ۹ ماه تحصیل و خرداد که به خاطر امتحانات از تمام لذت های زندگی محروم شدی، تابستان حکم آزادی از زندان بود. برای اینکه راحت جلوی تلویزیون بشینی و هر چی میخوای ببینی، میکرو و سگا بازی کن یا تو کوچه چاه باش و تا شب بازی کن. تمام آهنگ های خاطره انگیز تابستان خوانده شده است. از “بازم توبستون اومد” و “توبستون کوتاه” گرفته تا چند آهنگ دیگر. اما این آهنگ که هر سال در ابتدای تابستان از تلویزیون پخش می شود، حس دیگری به من می دهد و من را به یاد یک خاطره می اندازد. واقعاً آن وقت تابستان بود، فصل شادی و خنده، بچه ها هم در خیابان داغ مشغول بازی بودند.
و سعید خرمی که خاطرات خوشی با شهرام شبپره دارد: باز هم تابستان داغ پر خاطره با قطار فصل ها از راه رسید و با آمدنش مرا به سال هایی برد که هرچند دور نیستند و مدت زیادی نمی گذرند اما مثل برق و باد گذشتند. روزهایی که روابط در فضای واقعی پر از مهر و آرامش بود نه فضای مجازی سرد و بی روح! سال های تیراژ مهر و عاطفه و عشق در میان ایرانیان با سلاح قدرتمند چشم و گفتگو حال و هوای دیگری داشت. تکمیل کننده این پازل زیبا آهنگ بازم توبستون آمد از شهرام شبپره بود که گرمای تابستان دهه شصت و پس از آن را برایم دلنشین و دلنشین کرد.
دوره های تکرار نشدنی دهه شصت با همین چند جمله از آهنگ شهرام شبپره شکل گرفت:
تابستان دوباره آمد، خورشید آمد
شب در پشت کوه، مرده غم را از بین برد
دسته گل در باغ نشسته اند
باز برای شادی و بسته برای غم