چگونه سیاست پولی به ابزار فرسایش تولید تبدیل شد؟
بازار ؛ Börsengruppe: در اقتصاد ایران ، نرخ بهره دیگر تعداد فنی در حاشیه طراحی سیاسی نیست. در عوض ، به مرکز بحران ها تبدیل شده است. آنچه که یک بار برای تنظیم تورم و سرمایه گذاری در سرمایه گذاری بود ، امروز به عاملی برای ظلم مالی تبدیل شده است.
متخصص اقتصادی محمود رضا خواجه نصیری پیامدهای این سیاست و تضادهای پنهان در منطق تصمیم گیری پولی را تحلیل می کند. موارد زیر را بخوانید ؛
نرخ بهره در ایران به جایی رسیده است که دیگر نمی تواند یک ابزار سیاست پولی در نظر گرفته شود. در عوض ، به نمادی از اختلالات ساختاری در اقتصاد تبدیل شده است. در حالی که بازگشت دارایی در صنعت به خاک تاریخی رسیده است و حاشیه سود شرکت تضعیف می شود ، نرخ بهره بانکی در بهشت پرواز می کند. این شکاف نتیجه عقلانیت اقتصادی نیست ، بلکه نتیجه ترکیبی از توهم تولید کننده سیاسی و خصومت با تولید است.
تضادهای سیاسی به اوج رسیده است. از یک طرف ، مالیات بر سود سرمایه برای محدود کردن فعالیت های غیرمولد تصویب می شود. از طرف دیگر ، سپرده های بانکی برای نرخ بهره بالا و معافیت های مالیاتی بهشت سرمایه گذاران غیرمولد را تشکیل می دهند. پیام واضح است ، تولید نکنید ، پول خود را بدست آورید
بانکهایی که بدهی های به تعویق افتاده ، ادعاهای سوخت و دارایی های مسموم شده هر سال ترازنامه خود را با بازی های حسابداری انجام می دهند. بدیهی است که این پروژه در حال انجام است ، اما در فضای داخلی ، ساختار بانکی دستاوردهای عملیاتی و انباشت بیشتر از دارایی های غیرمولد تغییر می کند. در چنین شرایطی ، نرخ بهره بالا نه تنها مهار تورم ، بلکه تمایل پنهان برای پرش تورم به منظور غرق شدن این باتلاق با تورم به منظور غرق شدن در باتلاق بعدی است.
تضادهای سیاسی به اوج رسیده است. از یک طرف ، مالیات بر سود سرمایه برای محدود کردن فعالیت های غیرمولد تصویب می شود. از طرف دیگر ، سپرده های بانکی برای نرخ بهره بالا و معافیت های مالیاتی بهشت سرمایه گذاران غیرمولد را تشکیل می دهند. پیام واضح است ، تولید نکنید ، پول خود را رها کنید ، ما آن را می سوزانیم. هیچ تولیدی تشکیل نمی شود ، هیچ درآمد مالیاتی افزایش نمی یابد یا تورم بررسی می شود. در این داستان ، بانک مرکزی نقش دارویی را ایفا می کند که هم پول مردم و هم پول دولت را بلع می کند.
تولید کننده سیاسی پولی ، که از این طریق وجود دارد ، نه تنها تولید کننده و سرمایه گذاری را نابود کرده است بلکه درآمد مالیاتی دولت را نیز نابود کرده است. معرفی نرخ بهره بالا برای اوراق بهادار دولتی باعث افزایش بدهی آتی شد ، در حالی که کنترل نرخ ارز در همان زمان شکست خورد. نتیجه؟ ایجاد عالی و فروپاشی آینده ساختار بانکی کشور.
اما آیا مدیران هرگز فکر نکرده اند که این سرسختی در زیرساخت ها فلج شده است و امروزه برق و خرابی آب زندگی مردم را تلخ کرده است؟
سوال بزرگ اینجاست ؛ چه داستانی برای اقتصاددانان ، نمایندگان مجلس و وزیرانی که همه در آن نشسته اند ، تعریف می شود و شاهکار این دستورالعمل ها را می بینند و نمی شکند؟ بعضی اوقات حتی دست می لرزند.
اعتماد عمومی ستون فقرات هر اقتصاد است. اما این ستون در تصمیمات غیر منطقی شکسته شده است و امروزه اقتصاد ایران در حال اعتماد است. اگر همین اعتماد از بین برود ، بازده سرمایه و احیای بازارها تقریباً غیرممکن خواهد بود. دیر یا زود دود این بحران به همه نگاه می کند ، از یک تولید کننده سیاسی گرفته تا یک شهروند.