گفتوگو با زنی که از اعتیاد نجات یافت: حالا موادی نیستم و جامعه من را دوست دارد
*درباره ی زندگی ات به من بگو. اولین باری که ازدواج کردید چند ساله بودید؟
من برای اولین بار در سن ۱۵ سالگی ازدواج کردم، خیلی زود باردار شدم و یک دختر به دنیا آوردم، اما زندگی من دوام نیاورد.
* چرا همسر اولت را ترک کردی؟
شوهر اولم مردی سختگیر بود. او هیچ علاقه ای به من نداشت، البته اصلاً معتاد نبود و خسیس هم نبود، اما آنقدر در روابط سختگیر بود و بداخلاق بود که اصلاً نمی توانستم اینگونه به زندگی ادامه دهم. او آنقدر نسبت به من بی تفاوت بود که من عاشق یک نفر دیگر شدم.
*بعد از هم جدا شدید؟
بله، ما از هم جدا شدیم. بچه را از من گرفتند و دیگر نشانم ندادند. من هم رفتم سراغ زندگی خودم.
* چگونه معتاد شدید؟
اعتیاد در خانواده من جاری است. پدر و برادرم معتاد بودند. بعد از طلاق با دوستم مهمانی می گرفتم و اینجا و آنجا می رفتم. در یک مهمانی، عینک تعارف کردند. منم ذوق کردم خیلی خوب بود. واقعا سرگرم کننده بود. بعد از آن در مهمانی ها و مهمانی ها از آن استفاده کردم و کم کم معتاد شدم.
مادرت با این مشکلی نداشت؟
مادرم از پدرم جدا شده بود. من و مادرم با هم زندگی می کردیم. وقتی مادرم متوجه اعتیاد من شد، مرا از خانه بیرون کرد و همان موقع با مرد دیگری ازدواج کردم. دو دختر داشتیم اما ازدواج دوم دوام نیاورد.
چرا ازدواج دوم شما دوام نیاورد؟
هم من و هم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد داشتیم، اما اعتیادم شدیدتر بود. بعد خانه آتش گرفت و اوضاع خیلی سخت شد و طلاق گرفتیم.
* چرا خانه آتش گرفت؟
دارو خوردم. دریچه گاز شهر را باز کردم و به بادکنک زدم. بادکنک مرتب خالی می شد و من دوباره گاز می زدم. فکر می کردم دارم بادکنک را باد می کنم و نیتروژن تزریق می کنم، اما دریچه گاز شهر را باز کرده بودم و داشت خانه را گاز می داد. ناگهان خانه منفجر شد و من هم سوختم.
چند درصد سوخت داشتی؟
۵۵ درصد سوختگی داشتم. مدت زیادی در بیمارستان بودم و بعد به خانه خورشید رفتم. مدتی در خانه مادرم زندگی کردم. وقتی مادرم متوجه شد من معتاد هستم مرا از خانه بیرون کرد. من هم پیش پدرم رفتم و مدتی با پدر و برادرم از متادون استفاده کردم، اما چون برادرم کاربر مزاحم بود و دعوا راه انداخت، به میل خودم به کمپ رفتم. بعد از آن به موسسه مهر آفرین معرفی شدم. من با دستیارم خانم رضاعلی خیلی خوب کنار می آیم.
آیا موسسه را ترک کردید؟
اردو را ترک کردم و در یک خانه نیمه راه زیر نظر موسسه مشغول به کار شدم. داشتم خیاطی میکردم بعد با مادرم آشتی کردم. الان خیلی وقته که پاکم و با مادرم زندگی میکنم.
*چقدر از رفتنت می گذرد؟
من ۵ سال است که کاملا تمیز هستم.
شما شغل دارید؟
آره. در ابتدا پرستار سالمندان بودم اما چون پرستاری از سالمندان به گونه ای است که بدن خسته نمی شود اما فشار روحی و روانی زیادی دارد، تصمیم گرفتم پرستار کودک شوم. زیرا شیر دادن به کودک به گونه ای است که بدن خسته می شود و ذهن آرام می گیرد. من هم نیاز داشتم که بدنم خسته باشد. درآمد خوبی هم دارم.
رابطه شما با فرزندانتان چیست؟
من فقط دختر بزرگم را می بینم. بعد از اینکه تمیز شدم دنبالش گشتم. مادربزرگش اجازه نداد و گفت این بچه الان کنکور می دهد، بعدا باید کنکور بدهد. وقتی دخترم در دانشگاه پذیرفته شد، پیش او رفتم و خدا را شکر رابطه خوبی با هم داریم. دختر من دانشجوی لیسانس است.
* دو دختر دیگر چطور؟ آیا در رابطه ای هستید
من یک بار به دیدنشان رفتم اما بچه ها قبول نکردند و گفتند با مادربزرگ راحت هستند. آنها از اینکه من آنها را ترک کردم بسیار ناراحت هستند. البته الان نمی توانم بگویم چرا آنها را ترک کردم اما وقتی بزرگتر شدند حتما می گویم.
آیا از زندگی خود راضی هستید؟
من خیلی راضی هستم. من واقعا زندگی خوبی دارم. کار میکنم. من مادی نیستم و جامعه مرا دوست دارد. زندگی ام مرتب است و با مادرم زندگی خوبی دارم.