ترندهای روز

5 بار ازدواج کردم؛ اما هنوز آرامش ندارم

پایگاه خبری تحلیلی ایران تحلیل (irtahlil.com):

مرد ۴۳ ساله ای که برای یافتن پسر فراری اش توسط پلیس دستگیر شده بود، درباره ماجرای خود به مشاور و مددکار اجتماعی طبرسی شمال مشهد گفت: در یک شرکت خودروسازی کار می کنم اما تا به حال تا به حال نرفته ام. رنگ شادی را دیدم، چون وقتی دیپلمم را گرفتم و رفتم سربازی، مادرم دختر یکی از همشهریانش را که در مشهد زندگی می کرد از من خواستگاری کرد و من هم قبول کردم. این اولین ازدواج من بود که ۱۶ سال به طول انجامید. در آن زمان پس از پایان خدمت، زندگی مشترکم را با مریم آغاز کردم، اما وقتی پسرم به ۱۵ سالگی رسید، متوجه شدم که من و مریم هیچ تفاهم اخلاقی با هم نداریم. به همین دلیل از او جدا شدم. همسرم سرپرستی پسرم را پذیرفت و او را تا سرنوشت خودش دنبال کرد. من که قبلاً تنها بودم در مدت بسیار کوتاهی با زن مطلقه دیگری ازدواج کردم و صاحب ۲ پسر دیگر به نام های احمدرضا و علیرضا شدم. اما این ازدواج نیز پس از ۷ سال به پایان رسید.

با وجود این، حضانت فرزندانم را به او ندادم و تصمیم گرفتم خودم از آنها مراقبت کنم. در آن زمان احمدرضا ۶ ساله بود و علیرضا هنوز شیرخوار بود. این بود که برای رهایی از سختی ها و مشکلات پسر شیرخوارم باید خیلی سریع ازدواج می کردم، اما این بار پسر بزرگم با نامادری خود ناسازگار بود و مدام با او دعوا می کرد و همسرم نیز همیشه سعی می کرد او را مودب کن احمدرضا با سیلی و کتک جواب می داد. به همین دلیل مجبور شدم مراقبت از پسرم را به پدر و مادرم بسپارم، اما او به دلیل بی مهری به نوجوانی سرکش تبدیل شده و مدام از خانه فرار می کند.

قبلاً فکر می کردم تحت تأثیر حرف های مادرش قرار گرفته است، چون گاهی به خانه مادرش می رفت، اما بعد از همسر سابقم شکایت کردم و او قول داد که دیگر پسرم را به خانه راه نده. با وجود این مشکل فرارهای پسرم تا جایی حل نشد که به همین دلیل از همسر سومم جدا شدم و با زن دیگری ازدواج کردم، اما او نیز بسیار پرخاشگر و عصبی بود و از ابتدا شرط گذاشت که من را قبول نکند. بچه ها و من هم قبول کردم انجام دادم، اما او هم مدعی شد که گاهی پسرم به خانه می آید و وسایل خانه را می دزدد. طولی نکشید که مجبور شدم محل سکونتم را عوض کنم تا پسرم خانه ما را پیدا نکند، اما باز هم فایده ای نداشت و مجبور شدم آن زن را طلاق دهم و با همسر پنجمم ازدواج کنم، اما او الان باردار هستم و در حالی که قصد دارم محیطی آرام برای او فراهم کنم، تازه متوجه شدم که احمدرضا دوباره از خانه پدرم فرار کرده است. برای همین به کلانتری آمدم تا با کمک پلیس او را پیدا کنم و او را به همراه برادرش به بهزیستی بگذارم، اما ای کاش…

تحقیقات قانونی در این خصوص با دستور ویژه سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) آغاز شده است.

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا