اخبار اقتصاد ایران

مسعود نیلی: ایران که مادر عزیز همه ماست، در مسیر مرگ تدریجی است

برگزیده هشتمین جشنواره کارآفرینی امین الضرب؛

مسعود نیلی گفت: چطور ممکن است کشوری اینقدر ثروتمند اینقدر فقیر باشد؟ آیا می توان باور کرد که کشوری با رتبه دوم گاز و رتبه چهارم نفت، جایگاهی در تامین انرژی جهانی نداشته باشد، اما حتی در تامین انرژی خود مستأصل باشد؟

ایران تحلیل، دکتر مسعود نیلی اقتصاددان برجسته ایرانی و استاد برجسته دانشگاه به عنوان برگزیده هشتمین جشنواره کارآفرینی امین الضرب تهران سخنان بسیار قابل تاملی بیان کرد.

متن این اظهارات منتشر شده توسط جهان صنعت به شرح زیر است:

چهل سال پیش، وقتی وارد عرصه اقتصاد شدم، سوالات بزرگی در ذهنم بود که مربوط به آرزوهای بزرگتر بود. من مشتاق بودم بدانم چگونه می توانم به یک کشور توسعه یافته تبدیل شوم. برای اینکه بدانم کسانی که به این مرحله رسیده اند چه کرده اند، سر تا پا نمی دانستم. کاری که یک کشور در حال توسعه برای دستیابی به رشد اقتصادی بالا باید انجام دهد برای من یک نگرانی جدی بود.

در طول ۴۰ سال گذشته، بسیاری از چیزهایی که آموخته ام پاسخ ها و زوایای مختلف به این سؤالات بوده است. این سوالات مربوط به خواب هایی بود که از سال های اول در سرم می دیدم. اگرچه این رویاها هرگز مرا رها نکرده اند، اما با حرکت از جوانی به میانسالی و فراتر از آن، تنها بالغ تر، به روزتر و واقعی تر شده اند.

در مسیر شکل گیری و تکامل رویاهایم، توسعه کشورم را در گاز با قطر، نفت با عربستان سعودی، گردشگری و صنعت با ترکیه و در موقعیت جغرافیایی ممتاز با امارات به عنوان کشورهایی سنجیده ام. هرکدام به تنهایی تنها یکی از هدایای ما را دارند. و من یک ارزیابی قرار می دهم.

وقتی فشار مشکلات طاقت فرسا می شود، چشمانم را می بندم و به رویاهایم فکر می کنم. با خودم می گویم، کشوری که رتبه دوم گاز جهان را دارد، باید حداقل نصف همسایه خود قطر گاز صادر کند. کشوری که چهارمین ذخایر بزرگ نفت را داشته باشد، قطعا می تواند روزانه ۴ میلیون بشکه نفت صادر کند.

قطعاً توانسته‌ایم با مشارکت تولیدکنندگان معتبر صنعتی جهان، بزرگترین خودروساز و بزرگ‌ترین تولیدکننده لوازم خانگی و ماشین‌آلات و تجهیزات در منطقه اطراف خود باشیم و بدون شک حداقل نیمی از آن‌ها وارد شوند. گردشگرانی که به ترکیه به ایران می روند خیالی نبود.

با این محاسبات توانسته ایم در مجموع حدود ۳۵۰ میلیارد دلار صادرات و حدود ۱۲۰۰ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی داشته باشیم.

تحقق تورم ۳ درصدی و نرخ بیکاری در همین حدود و رشد اقتصادی بیش از ۵ درصد آرزوی خیالی محسوب نمی شود. در چنین اقتصادی، فقر و بیکاری از کشور محو می شود و بی معنا می شود. یک کودک دیگر زباله نمی زد. آن رعنا جوان کلم نچسبید. آن معلم پرتلاش مسافرت نرفت و آن بانوی زحمتکش خانواده اش را از فشار فقر به مرگ دسته جمعی نرساند.

در آن رویای شیرین، بهترین دانشگاه‌های جهان با دانشگاه‌های خوب ما همکاری نزدیکی خواهند داشت و جوانان ما که در مراکز تحقیق و توسعه آموزش دیده‌اند، می‌توانند هوش مصنوعی را وارد صنایع پتروشیمی، خودروسازی و غیره کنند.

ما می‌توانیم در مرز فناوری، تولیدکننده خودروهای برقی و خودروهای خودران باشیم. ما می‌توانیم صادرکننده صنعتی و خدماتی بزرگ در منطقه باشیم و کمبود آب را کنترل کنیم. ایران می تواند مرکز مالی منطقه بزرگ اطراف خود باشد و به این ترتیب مشکل تامین مالی فعالیت های اقتصادی مطرح نمی شود.

زنان جوان و تحصیلکرده ما به جای بیکاری بیش از ۵۰ درصد می توانستند در کارخانه ها و مراکز خدمات پیشرفته کشور عزیزمان کار کنند. شک نکنید تعداد تولدها در آن حالت بسیار بیشتر از وضعیت هشدار دهنده فعلی خواهد بود که متاسفانه به محرک های عجیب و بی اثری که هر روز اعلام می شود پاسخ نمی دهد.

دولت ما می‌تواند خدمات عمومی با کیفیت عالی را با بودجه سالانه حدود ۲۵۰ میلیارد دلار ارائه کند، کارشناسان توانمند را استخدام کند و سالانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار در زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری کند، بدون اینکه دچار کسری بودجه مزمن شود.

ارائه آموزش و بهداشت با کیفیت قابل قبول در تمام نقاط کشور. حمل و نقل عمومی را به اندازه کافی توسعه دهید تا جابجایی کالا و مسافر به راحتی با قیمت واقعی انرژی انجام شود. دولت می تواند منابع کافی برای حفاظت از ظرفیت های زیست محیطی مانند دریاچه عزیز ارومیه از یک سو و میراث فرهنگی و تاریخی از سوی دیگر اختصاص دهد. می توانید همچنان به این لیست رویاها اضافه کنید و تخیلات ذهنی خود را به حرکت درآورید. اما واقعا چه اتفاقی افتاده که ما اینطور نیستیم؟

وقتی چشمانم را باز می کنم و به اطرافم نگاه می کنم، سیل غم و اندوه به قلبم سرازیر می شود. بالاخره چطور ممکن است کشوری اینقدر ثروتمند اینقدر فقیر باشد؟ آیا می توان باور کرد که کشوری با رتبه دوم گاز و رتبه چهارم نفت، جایگاهی در تامین انرژی جهانی نداشته باشد، اما حتی در تامین انرژی خود مستأصل باشد؟

چگونه می توان پذیرفت که برای کشوری با این حجم عظیم منابع، دولتی با کسری بودجه مزمن و فزاینده ارائه دهنده خدمات بی کیفیت باشد؟ چگونه تعداد قابل توجهی از کشورهای جهان که فاقد هرگونه منابع طبیعی خدادادی هستند، توانسته اند نرخ تورم پایدار زیر ۵ درصد، نرخ بیکاری زیر ۵ درصد و نرخ رشد اقتصادی بالای ۵ درصد داشته باشند؟

چرا ما هنوز درگیر بحث‌های بی‌پایانی هستیم، از جمله اینکه آیا عدالت اجتماعی بهتر است یا رشد اقتصادی – در حالی که خودمان به هیچ‌یک دست نیافته‌ایم – یا اینکه آیا اقتصاد علم است یا شبه علم؟

چرا در حالی که بانک های ما با نرخ سود ۳۰ درصدی فعالیت می کنند، بانک های کشورهای دیگر را که با هزینه اندک فعالیت های اقتصادی را تامین می کنند، محکوم می کنیم که ربوی هستند! در حالی که کالاهای مصرفی و گاه واسطه های صنعتی مورد نیاز کشور از مسیرهای کوهستانی و به شکلی عجیب و غیرانسانی وارد کشور می شود، چرا حاضر به پذیرش یک تجارت متعارف کم هزینه نیستیم.

آیا واقعاً هیچ پاسخ مناسبی برای این سؤالات وجود ندارد؟ آیا همه این مشکلات از داخل یک کشور، عدم آگاهی از چرایی بروز این مشکلات و ناتوانی در ارائه راه حل برای آنها ناشی می شود؟

در حالی که منابع آبی کشور به سرعت در حال اتمام است، تولید انرژی کشور هیچ تناسبی با مصرف به سرعت در حال افزایش آن ندارد و به سرعت به وقوع بحران انرژی نزدیک می شویم. بودجه دولت علیرغم ارائه حداقل خدمات و سرمایه گذاری اندک با کسری نگران کننده مواجه است، صندوق های بازنشستگی ورشکسته هستند، بانک ها از مشکلات عمیق عدم تعادل و سرمایه ناکافی رنج می برند، نظام ارزی کشور به شدت فاسد است.

وقتی در سال ۲۰۱۶ این مشکلات را ابرچالش نامیدم، هدفم این بود که به عظمت مشکلات و کفایت آنها برای مرگ تدریجی کشوری که مادر عزیز همه ما محسوب می شود اشاره کنم.

از آن روز تا کنون هر روز و ساعتی که می گذرد به مرگ این مادر مهربان نزدیکتر می شویم. در این میان و در سالهای آینده، در مسیر این مرگ تدریجی، سیاستمداران ما چقدر نباید در کنار این بیمار رو به مرگ جشن و شادی بگیرند و چه صدساله هایی که نباید از موفقیت هایشان حرف بزنند و بدتر از همه، آنها هستند. دو گروه، یک گروه در حال غارت منابع هستند. بقیه مشغول است و دیگری با جهل و تعصب راه مرگ را شتاب می دهد. بدترین نوع شکست در حکومت، عدم شناخت موقعیت است.

بخش خصوصی، دانشگاهیان و کارشناسان مستقل باید به طور جدی به فکر مرگ تدریجی این مادر باشند و کاری برای آن انجام دهند. ما را یکی یکی از نسل های آینده که هیچ قدرت و اختیاری در ساختن آینده خود ندارند به دلیل سهل انگاری و بی مسئولیتی احتمالی نسبت به این فردای نگران کننده زیر سوال می برند. البته چاره ای جز تلاش برای ساختن آینده نداریم. فردا همان چیزی خواهد بود که خودمان می سازیم.

یک دیدگاه

  1. .
    آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای گفت: امام(ره) هم به مردم اعتماد داشت و هم اسلام را مکتبی کارآمد برای مدیریت جامعه می‌دانست.

    رهبر معظم انقلاب،
    پس بی‌جهت نبوده که آیت‌الله خمینی هم مردم را عزادار کرد و به روز سیاه نشاند و هم اسلام را به خشونت‌بارترین و منفورترین دین طول تاریخ بشر مبدل ساخت.
    آن بی‌خرد شوم که چون زاغ افتد، از گلشن فیض قسمتش داغ افتد.
    بر شاخ چو سنگ می‌زند رهگذری، گیرم که فتاد میوه در باغ افتد.

    سرور گرامی،
    تنها راه نجات میهن اتحاد ماست که هم‌صدا جمهوری اسلامی را تشویق به انجام دو فوریت نماییم:
    1- قطع دشمنی با آمریکا برای دفع تهدیدات خارجی.
    2- به رسمیت شناختن حق آزادی بیان مصوب قانون اساسی جهت حل مشکلات داخلی.
    با تشکر از توجه شما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا